۱۳۹۲ دی ۲۲, یکشنبه

روشن وایی چیست؟ امانوئل کانت

Immanuel Kant

Was ist Äufklarung?  

برگردان : گیتی نوین






۳۰ سپتامبر  ۱۷۷۴

روشن وایی رهایی انسان است از دُنباله روی از کسی که خود برخویش گمارده باشد. دُنباله روی پیروی کورکورانه ئی  از دیگری ست که از ناتوانی در بکارگیری نیروی اندیشه ی خویش سرچشمه می گیرد . انگیزه ی این دنباله روی از آن هنگام که بر خود گمارده شده ست  نه از کمبود بخردی ست که بل از نداشتن اراده و گستاخی در بکار گماری خِرَد سرچشمه میگیرد. پیام روشن وایی در این گفته کوتاه می تواند شد : دل آن داشته باش که بیاندیشی(۱).

 تن آسانی و بیمناکی از دلایلی هستند که چرا   گروهی بسیار از مردمان،  با آنکه هنگامانی دراز  از  آن گاهان  که  انگیزه های طبیعی(۲) رهنمونشان بود گذشته ست باز  هنوز در همه ی زندگی خویش از بند  پیرویی کورکورانه   در نرسته اند . اما این  از چه روست  که دیگران  به این همه آسانی  می توانند خویشتن را به زیر سرپرستی دیگران  بسپارند؟ زیرا که  بر این مردمان بس آسان است که دردوران خامی خویش ماندگار بمانند و هرگز به  پختگی نرسند. اگر که من کتابی  می داشتم که برایم چاره ها را اندیشه می کرد و یا که   فرزانه یی را که راه رستگاری را بر من آشکاره  می نمود  و یا پزشکی که به خورد وخوراکم سامان میداد و دیگر از اینچنین ها، آنگاه  دیگر مرا نیاز ی به هیچ تلاشی نمی بود، چرا که اگر دیگران  همه دشواری ها را  برمن آسان می داشتند، تنها اگر که  توان پرداخت دستمزدشان را داشتم، دیگر مرا چه نیاز به  اندیشیدن بود.

بخش بزرگی از آدمیان (و به ویژه همه ی مردمان نژاد سپید) از تلاش به فرازمندی  برای رسیدن به  شایانی در هراسند – و این کاملاٌ ناوابسته به اینست که  مهتران  و سروران -- که خویشتن را از سر مِهر به سرپرستی مردمان گمارانده اند--   فرازش به شایانی را بس دشوار می خوانند!  سرپرستان در نخست چارپایان  را رام نمودند و پس از آنکه یقین کردند که این ستوران بی آزار را دیگر دل آن  نیست که بدون فرمانگیری از لگامشان گامی فراتر از گار یی که بر آن افسار شده بودند بردارند، آنگاه به آنان آموزانیدند تا که  بیمناک باشند از آنکه بخواهند گامی را به خودسرانه برگیرند. وگرچه به هیچ روی برتابیدن از این بیم  چندان سخت نبود،  زیرا که بفرجام پس از چند بار تنبیه این چارپایان می توانستند شیوه ی راه رفتن به سرخود را بیاموزند، اما آزمون آن  نخستین رنجه از کیفر آنچنان آنان را به هراس درافکند که دیگر از آزمون هر گام تازه بس در باک بودند.

برای چنین کسی رها ساختن زندگی  از بند پیروی کورکورانه بس دشوارست چرا که رهنمون گیری  کم وبیش به گونه ی طبیعت دوم او در آمده ست. او به این شیوه ی زندگی خو کرده ست و اینک دیگر ناتوان از آنست که از خِرَد خویش بهره گیرد، زیرا که هرگز هیچکس به او پروای آزمودنی بخردانه را نداده ست. قوانین و آیین ها، این ابزارهای مکانیکی برای بکارگیری  بخردانه و یا براستی  برای بکارگیری توانایی های  گوهرین انسان، بندهای وابستگی گشته اند از برای دُنباله رویی همیشگی. هرآنکس کین بندها را بگسلد چنان ست که گویی ناشیانه از روی باریکترین جوی ها جهیده باشد،  زیراکه او به رفتاری آزادانه بدینسان خوی نکرده است. بنابر ین تنها شمار کمی هستند از آنان که موفق شده اند تا با بکارگیری دریافت خویش هم به رهایی خویش از ناشایستگی دست یابند و هم به پیشرویی یکسان و استوار.

اما اینکه همگان می باید خویشتن را روشن وا سازند بس شدنی ست  ، و براستی، اگر که تنها آزادی بر پا شود روشن وایی به دنباله آن آشکار خواهد شد. چرا که همیشه گروهی از اندیشوران ناوابسته خواهند بود، حتی اندیشورانی را در کنار سرپرستان سوار بر توده ها می توان یافت،  که پس از برانداختن یوغ دنباله روی از شانه های خویش، فرهنگ ارج گذاری بخردانه را گسترش توانند داد، ارج نهادنی هم بر ارزش خویشتن و هم برسرفرازی هر انسان دیگری که به خویشتن خودمی اندیشد  . اما باید به دید داشت که هنگامیکه برخی از سرپرستان که توان به روشن وایی دارند سرپرستان دیگر را بر می انگیزانند تا که به روشن وایی روی آورند، خود توده ها، که در نخست به دست آنان به زیر یوغ دنباله روی کشیده شده اند، آن سرپرستان را وادار میکنند تا به بندهای سرپرستی وفادار بمانند – چنین است  برآیند آسیب زایی که از کِشتن کژباوری ها بر میاید، چراکه آن کژباوری ها پس از چندی کِشتگران خود و بازماندگانشان را به مکافات خواهند رسانید. بنابر ین توده ها تنها به کندی و آهستگی می توانند به سوی روشن وایی فراز شوند. شاید که بپاخیزی  بتواند خودکامگی فردی و یا آزمندی ها و یا بیدادی زورگویانه را واژگون نماید، اما هرگز نمی تواند اصلاحات واقعی را در شیوه ی اندیشیدن پدید آورد . افزونتر  بر آن آنکه ، کژباوری های نو همانند همتا های کهنه شان برای زیر لگام کشیدن توده های  نااندیش به کار گرفته می شوند.
.
اگرچه ، مر این روشن وایی را هیچ چیز به جز آزادی مستلزم نیست و چنین آزادی، که خرد را به آشکاری و در همه ی احوال بکار گیریم، کمترین  هزینه ها را دارد. اما از هر سوی می شنوم که :"بگومگو مکن!". سپاهی میگوید "بگومگو مکن، به پیش رو!" مالیات گیر می گوید "بگومگو مکن ، بپرداز!" زاهد می گوید "بگومگو مکن، ایمان داشته باش!" تنها یک فرمانروا در جهان امروز می گوید " هرچه می خواهی و درباره ی هر چه که می خواهی بگوی ، اما فرمان  بردار!" همه جا آزادی به مرزبندی بسته شده است.

کدام یک از این محدودیت ها مانعی در برابر روشن وایی هستند و کدام ، جلوگیر آن نیستند و که بل گسترنده ی آزادی اند؟ به کارگیری آشکارانه ی خرد بایستی همواره آزادانه  باشد، وتنها بدین رو ست که می توان  روشنوایی را به میانه ی مردمان درآورد. به کار گیری خرد در هنگام تنهاکاری، از سوی دیگر، میتواند به سختی محدود شود بدون آنکه سد راه گسترش روشن وایی گردد. منظور من از به کارگیری آشکارانه ی خرد، آن به کارگیری خردمندانه است که خوانندگان کارهای یک پژوهشگر در کارهای او می یابند. و منظور من از به کار گیری در تنهاکاری آن  شیوه ی همگنی ست که کسی در یک مقام و یا در کار دولتی باید به پیش گیرد. چراکه در بسیار از این موارد، که برای بهره وری همگان است، رونداری همگن مورد نیازست که در آن می باید هر یک از کارمندان رفتاری کاملا فرمانبردارانه پیش گیرند، بدانسان که با این هماهنگی ساختگی دولت بتواند آنان را در جهت آرمانهای همگانی بکارگیرد. ویا به کمترین اندازه از براندازی این آرمانها جلوگیری نماید. در اینجا اجازه ی بحث و مجادله به طور قطع داده نمی شود و کارمند می باید که فرمانبردار باشد. اما تا بدآنجا که او در این روندار خویشتن را  بخشی  از همگان و یا در زمره ی شهروندان جهان در می شمرد و بنابرین در گفتمان با همگان نقش یک پژوهنده را، در معنای برازنده ی آن، بر عهده می گیرد، آنگاه او بی گمان می تواند بدون آنکه لطمه ای به مسئولیتهای خویش به عنوان کارمندی مطیع وارد نماید به بحث بپردازد. از این روی ویرانی آور تواند شد اگرکه یک افسر ارتش درستی ویا هوده ی دستور فرماندهانش را به پرسش گیرد. او می باید فرمانبردار باشد. اما نمی توان  به دادوری حق او را، در نقش یک پژوهشگر که می تواند در باره ی اشتباهات مرتکب شده در خدمات نظامی نظر دهد وآنرا در برابر همگان مطرح نماید،   کتمان نمود. همچنین یک شهروند نمی تواند از پرداخت مالیات هایش سربتابد. که به راستی گلایه ی  نا بجا  از چنین هزینه ها، که می باید قانوناَ از سوی او پرداخت شوند، می تواند به عنوان بزهکاری کیفر داده شود. (زیراعدم پرداخت می تواند موجب نابفرمانی گسترده ترگردد) . ولی همین شخص هنگامی که به عنوان یک پژوهشگر آشکارانه اندیشه های خویش را در باره ی بیهودگی ویا حتی بیدادی اینگونه مالیات ها اعلام می دارد  بر خلاف وظیفه ی شهروندیش عمل نکرده است.

و به همین گون، یک آموزگار روحانی موظف است که که سخنرانی خویش را برای شنوندگانش بر پایه ی نمادهای آیینی و اعتقادات نیایشگاهی که در خدمت آنست بنیان دهد. چرا که او برپایه ی این پیش انگار به سخنرانی فراخوانده شده ست. اما به عنوان یک پژوهشگر کاملاً آزاد ست ، و براستی حتی وظیفه  مند ست،   که به توده مردم  بیاموزاند همه ی آزموده های موشکافانه  و اندیشه های نیکخواهانه خویش را در باره ی کژی ها وکاستی ها ی آن نمادهای مذهبی   و  باید پیشنهاد هایی برای بهبودی و سامان بهتر باورهای آیین و مذهب ارائه دهد. و وجدان او با ایفای این دو نقش هیچ آلودگی نخواهد پذیرفت. زیرا که آنچه را که او می آموزاند از نقش اداری او درساختار مذهب و به عنوان نماینده ی آن اعتقاد سرچشمه گرفته است. در این آموزش اعتقادها  او هیچ اختیاری از خود ندارد تا  که بتواند  از پرتو روشنگری خویش استفاده نماید و در واقع اواستخدام شده ست که این آموزش را نه از جانب خویش که بل ازسوی اعتقادش ارائه کند. او خواهد گفت ، "مذهب ما به ما آموزش می دهد چنین یا چنان و اینست دلیل مذهبی آن" و چنین است که او برای شنوندگان خویش دلایل عملی نگرش هایی را فرا می آورد که خود به آنها باور بارزی ندارد، اما با این همه میتواند آنها را ارائه نماید، زیراکه آنچنان نا ممکن نیست که حقیقتی در آن باورها نهفته باشد و به هر روی به  کمترین اندازه درآن باورها هیچ چیزی نیست که بر خلاف باورهای قلبی او باشد. چراکه اگر او در آن باورها چنین کاستی را میافت دیگر نمیتوانست با وجدانی پاک به انجام وظایف خویش به عنوان یک آموزگار روحانی ادامه دهد و می بایست که استعفا دهد. بنابراین کار برد خرد از سو ی یک آموزشگر در استخدام مذهب امری شخصی است زیرا شاگردان او هر اندازه هم که زیاد باشند هنوز او ست که در خدمت ایشان است، و از این نگاه به عنوان یک آموزگار او آزاد نیست و نمیتواند هم که آزاد باشد، زیرا که در زیر دستورالعمل ساختار مذهبی انجام وظیفه می کند. از سوی دیگر هنگامیکه یک روحانی در نقش پژوهشگری که با توده مردم یعنی جهانیان به یاری نوشته هایش سخن می گوید از آزادی کامل در بکار گیری خرد خویش برخوردار ست. این آزادی او برای بیان عقیده اش نامحدود ست. زیرا یاوه ای بیش نیست که بر آن باشیم که راهنمایان مذهبی مردم نباید سزاوار بکارگیری ازخرد خویش باشند، چرا که چنین باوری منجر به جاودانه شدن یاوه گرایی خواهد شد.

ولی آیا یک انجمن روحانیون، شاید یک گردهمایی مذهبی و یا طبقه ی مَهین (لقبی که کلیسائیون هلندی به خویشتن داده اند) محق نخواهند بود در اینکه خودرا موظف به ادای سوگند به نمادهایی مشخص که غیر قابل تغییرند بدانند تا که سرپرستی همیشگی خود را بر هر یک از پیروان خود و بالمأل بر همه ی مردم ماندگاری دهند. پاسخ من اینست که چنین امری بکلٌی عبث است. یک چنین پیمانی که هدف آن محروم کردن نژاد انسانی از بهره وری از روشن وایی است مطلقاَ باطل و پوچ است، حتی اگر آنرا نیروی معظم رهبری، مجلس نمایندگان و معتبرترین قراردادهای صلح تصویب کرده باشند. نسل یک دوره نمی تواند خویشتن را و نسلهای پس از خود را محدود به شرایطی سازد که برایشان ممکن نباشد که دانش خویش را گسترش دهند (به و یژه در هنگامی که این امری ضروری ست) ، یا برایشان ممکن نباشد که اشتباهات خود را تصحیح نمایند و به صورت کلی برایشان ممکن نباشد که در روشن وایی فراتر شوند. برقراری این محدودیت مترادف با تبه کاری بر علیه ذات آدمیت خواهد بود چرا که آدمی سزاوار سرنوشتی به سوی بهروزی است و به دلیل آنکه این محدودیت ها مقرراتی ناروا وبیدادگرانه اند، نسلهای آتی کاملاَ محق خواهند بود که از اجرای آن توافق ها سر باز زنند.

سنگ زیر بنا و معیار هر قانون برای پذیرفته شدن از سوی مردم در این پرسش نهفته است که؛ آیا مردم خود چنین قانونی را برخود تحمیل می نمایند. شاید ممکن باشد که یک قرارداد مذهبی را در کوتاه مدت و برای زمانی محدود پذیرفت، اما به این شرط که در آینده ای نزدیک، اگر که هر شهروند و به ویژه هر روحانی در نقش یک پژوهشگر دید خویش را آزادانه در باره ی کاستی ها و نادرستی های آنچه می گذرد بنویسد، این روند به اصلاح آن قانون منجر خواهد شد. چنین سامان دهی زود گذر تا آنگاه به درازا خواهد کشید که بینش مردم در باره ی اوضاع هماهنگ گردد تا که با آوایی همصدایانه (حتی اگر که یک صدا هم نباشند) از فرمانروایان بخواهند که از ساختار پیشرفته تر مذهبی که این همباوران بر پایه ی بینش های اندیشمندانه شان بنا گذارده اند پشتیبانی نمایند. البته بدون آنکه در باور آن گروه از مذهبیون که می خواهند در ساختار پیشین ماندگار بمانند مداخله کنند. اگرچه اتحاد با نهادی که امکان شک کردن را از مردم حتی در طول زندگیشان می گیرد و بنابراین به زیان نسلهای آینده پیشرفت انسان را بسوی والایی در دوره ای از زمانه مسدود می نماید اکیداَ ممنوع خواهد بود.

هر کسی می تواند از روشن وایی خویش در باره ی آنچه که می باید بداند تنها برای زمانی کوتاه دوری گزیند، اما آنکس که روشن وایی را بر خود تباه بداند و پر زیان تر آنکه آنرا بر نسلهای آینده انکار نماید حقوق بشریت را لگدمال ساخته ست. و آنچه که یک ملت نمی تواند بر خود گرانبار کند به راستی نمی تواند از سو ی یک رهبر تحمیل شود. چرا که حقانیت رهبری او از انسجام خواست مردم  در خواست او نشأت گرفته ست. اگر رهبر فقط بر آن باشد که همه ی اصلاحات واقعی، یا ادعایی، با آرامش و سامان کشور هماهنگ است او می تواند به شهروندان پروا دهد که برای رستگاری خویش به آنچه که باور دارند عمل نمایند واینکه شهروندان به چه باوردارند به او مربوط نیست. اگرچه او ناگزیر است که باز بدارد هر کس را که می خواهد به زور دیگری را وادار نماید تا دست بکشد از  به کاربردن بیشترین توانایی های خویش برای تعیین راه های رستگاری خود. مداخله ی رهبری در باور شهروندان از ارج و پایگاه او می کاهد. زیرا که آن متونی که شهروندان می کوشند تا که شیوه ی رستگاری خویش را از آنها استنتاج کنند اغلب همان متونی هستند  که معیارهای ارزشی رهبری را تعییین می نمایند. نشان چنین برآیندی آنگاه ست که رفتار رهبر بر پایه ی ژرفترین بینش او سزاوار این سرزنش می شود که "سزار برتر از سخن شناسان نیست" (۳)  در آن هنگام که او از خودکامگی مذهبی برخی از زورگویان کشورش بر دیگر از شهروندان پشتیبانی می نماید، از نیرویی سترگ رهبری خویش بس خواهد کاست  .

اینک اگر پرسیده شود " آیا ما اکنون در دوره ای روشن زندگی می کنیم؟" پاسخ اینست که "نه، اما براستی ما در دوره ی روشن وا می زییم. آنچه که اینک آشکارست آنست که در امور مذهبی کمبودهای بسیار وجود دارد از برای آنکه انسان بتواند به دلگرمی از خرد خویش بدرستی و بدون رهنمون گیری از دیگران بهره گیرد. لکن نشانه های بارزی به چشم می آید که اینک برای آدمی  مسیری گشوده شده است تابتواند  آزادانه به سوی روشن وایی کلی پیش رود و یا از دنباله روی خود پذیرفته اش به اندک اندک بکاهد . از این روی، این عصر، "سده ی فردریک، عصر روشن وایی است" . رهبری که شرم ندارد از اینکه بگوید وظیفه ی او آنست که به هیچ کس در باره ی امور مذهبی اندرز ندهد و بر واژگون به همه کس پروای آزادی کامل دهد بدون آن که به خود لقب پر نخوت "برتابنده و بردبار" را بدهد. کسی که خود روشن ور ست و سزاوار آنست که در دنیای امروز و در آینده ستوده شود به عنوان نخستین کسی که،  به کمترین اندازه در میان حکومتها ، نسل بشر را از دنباله روی رها ساخته و به همگان آزادی داده تا از خرد خویش در امور روحانی بهره گیرند. در زیر فرمان او روحانیون شریف د ر نقششان به آوند پژوهشگر و بدون تعارضی با وظایف رسمی اشان میتوانند آزادانه و آشکارانه برداشت ها و داوری ها خویش را برای بررسی و بازبینی جهانیان ارائه دهند حتی اگر هر از گاهی این داوری ها با نمادهای پذیرفته شده مذهبی در تفاوت باشند. و حتی آنان که وظایف رسمی شان برایشان مستلزم محدودیتی نیست از آزادی بیشتری برخوردارند.

نوید آزادی در ماورای این سرزمین درگسترش است حتی در آنجا ها که می بایست با موانع برونی به مبارزه بپردازد. موانعی که به وسیله دولتهایی بر پا شده اند که ازدرک منافع خویش ناتوانند. چرا که سرمشق آزادی در این سرزمین به آن دولتها نشان خواهد داد که برپایی آزادی موجب کمترین نگرانی در باره ی آرامش و استقرار نظم عمومی خواهد بود. آدمی خویشتن را اندک اندک از توحش به کنار خواهد کشید اگر که پیوندهای ساختگی او را به بند نکشیده باشد. من به دو دلیل به نکته ی اصلی روشن وایی یعنی بر رهایی انسان از دنباله روی خود پذیرفته در امور مذهبی تأکید ورزیده ام نخست آنکه رهبران ما هیچگونه دلبستگی به ایفای نقش سرپرستی در امور هنری و علمی از خود نشان نداده اند. و دو دیگر آنکه نا پختگی مذهبی نه تنها زیان آورترین آسیب هاست که بل پست ترین خواری ها می باشد . . لکن شیوه ی اندیشه ی سرکرده ی یک حکومت که به روشن وریِ مذهبی دلبستگی نشان می دهد بس فراتر می رود. او می بیند که هیچ بیمی از قوانین او در دادن پروانه به شهر وندان برای بهره مندی آشکار از خردشان و پخش آزاد اندیشه هاشان در باره ی وضع قوانین بهتر  و حتی انتقاد بازاندیشانه از قوانین وضع شده متصور نیست. چنین است که ما در برابر خویش مثال درخشان رهبری را داریم که از همه ی همگنان خویش برتراست و مورد احترام ماست.

اما تنها رهبری که خود روشن ور است وهیچ باکی از سایه ها ندارد و از دیگر سوی دارای ارتشی بزرگ و با انضباط برای برپایی آرامش عمومی است می تواند اعلام کند : " هرچه می خواهید و در باره ی هر چه که می خواهید بحث کنید ، اما فرمانبردارباشید!" امروزه حتی یک جمهوری هم گستاخی پخش چنین بیانیه ای را ندارد. در اینجا همانند دیگرجای ها، هنگامیکه از دورنمای گسترده تری به بازبینی بپردازیم متوجه ی نکته ای شگفت انگیز و دور از انتظار در امور انسانی خواهیم شد. 
 به نظر می آید که برقراری آزادی های افزونتر شهروندی بهره آور بیشتر برای آزاد اندیشی مردم است ولی در عین حال آزادی های بیشتر شهروندی موجب بر فرازشدن دیوارهای غیرقابل عبور در برابر آزاد اندیشی می شوند. بر وارون ، شمار کمتری از آزادی ها ی شهروندی فضای گسترده تر ی را برای اندیشه های مردمان ایجاد می کنند که به آنان این امکان را میدهد تا خویشتن را به حد والای توان خویش بالا برند. هنگامی که طبیعت پوسته سخت هسته ئی را که به مهربانی پرورده بود می شکند و مغز هسته یعنی آن تمایل و دل مشغولی به آزاد اندیشی را آزاد می کند – این مغزهسته انک اندک بر شیوه ی تفکر مردم اثر می گذارد تا آنجا که آنان آرام آرام توان آزادی عمل را به دست می آورند و در نهایت بر ریشه های حکومت  هنایش می نهند. وینک حکومت در می یابد که به سود اوست که با انسان که اینک موجودی بیش از یک ماشین است بر مبنای حرمت و حیثیت انسانی مدارا کند.

پانویس ها

۱.    Sapere aude!  این عبارت در اصل از شعر "نامه ی دوم"   Epistle II  از"کتاب نخست نامه ها"  Epistularum liber primus  اثر هوراس Horace شاعر رم باستان است . او که آغاز نمود به نیمه رسید. دل آن داشته باش که بیاندیشی!  ، ! Dimidium facti qui coepit habet: sapere aude 
۲.   naturaliter maiorennes
۳.   امپراطور برتر از سخن شناسان نیست --   Caesar non est supra grammaticos.  ین ضرب المثل لاتین پاسخ یک اسقف است یه یاوه گویی یک امپراطور در انجمن کنستانس  Council of Constance, در 1414 میلادی است .  سیگیسموند  Sigismundt امپراطور رم مقدس واژه ی یونانی "شیزم  "  schism را به نادرستی به شکل مؤنث "شیزما"  ,  schisma به کاربرد  وهنگامیکه سخن شناسان آن انجمن بر اوخرده گرفتند او به یاوه پاسخ شان داد که چون او  امپراطور رم مقدس ست از این پس آن واژه مونث خواهد بود

( C ) کپی رایت: گیتی نوین – چاپ این مقاله برای مقاصد تجاری ممنوع است. اما میتوانید با ذکر منبع برای امور فرهنگی از آن بهره ور ی نمایید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر