۱۳۹۲ دی ۲۴, سه‌شنبه

گفتگویی درباره ی آزادیخواهی و شناختِ جان لاک


جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389




گیتی نوین (گ): در این بخش از گفت‌وگوهای‌مان می‌خواهیم به خردورزی جان لاک John Locke، در میانه‌ی سده هفدهم، در باره‌ی آزادی، وبرابری و مردم‌سالاری بپردازیم و به ويژه، در باره‌ی هنایش او بر نووایی (مدرنیته) کنکاش نمائیم و سپس به دیدگاه‌های او در باره‌ی شناخت ودانش خواهیم پرداخت. 

فرید نوین (ف):  گفت‌وگو در باره‌ی لاک تا اندازه‌ئی دشوارست؛ زیرا در اندیشارهای او چه بس باورهای مَهین و ارجمند با باورهای نادرست و زشت آمیخته گشته ست و از این‌روی می‌باید بسیار به بانیدن (مراقب) بود که اندیشارهای او را در بسترهای راستین‌شان به بیزش کشید تا که بتوان در باره‌ی ارزش‌های آن‌ها به  درستی داوری نمود. 


برای نمون بسیاری از هواداران او اندیشارهای آزادی‌خواهانه‌ی او، که در  کتاب‌های‌اَش «پردازه‌ی دوم در باره‌ی فرمان‌روائی شهرگار»  Second Treatise Concerning Civil Government و «نامه‌هائی در برتابیدن» Epistola de tolerantia، آورده شده را به آوند گواهه‌هائی از فرزانه‌گی ودرست‌اَندیشی  هژیروند (اخلاقی) او می‌گیرند -- اندیشارهایی از این دست که؛ دولت  از دیدی هژیروند (اخلاقی)  وادارست که به مردمان  هوده‌آور بااشد  'government is morally obliged to serve people'، و  این‌که او به "بنیان بازرسی و در ترازداری"  the principle of checks and balances برای درچارچوب نگاه‌داشتن  نیرو و توان دولت  و برپایی فرمانروایی ‌وندیدادبنیان (قانون بنیان) باور داشته است، و یا همچنین  این‌که او فرمانفرمایی زورگویانه را تبه‌کارانه می‌گیرد و  به مردمان این را روا می‌دارد که در برابر زورگویی سر به شورش بردارند و به پاخیزند.  بسیاری از اندیشارهای او به‌راستی آن‌چنان خیزش‌‌گر و براندازانه بود که او نام خویش را بر آنها نمی‌نهاد، و برای نمون،  این خواست‌نامه‌ی (وصیت) لاک بود که آشکار نمود که نویسنده‌ی «پردازه‌ی دوم درباره‌فرمانروائی شهرگار» او بوده ست.

از سوئی دیگر،  لاک در این پردازه‌اَش، اندیشه‌های تاریک و بیزاری‌آوری را پیشنهاد می‌کند که از ارزش فرزانه‌گی او بس می‌کاهد. برای نمون او به برده‌گی‌کشیدنِ به بندافتاده‌گان جنگ را روا و باهوده می‌انگارد، و یا بومیانِ در هم‌تودگی‌های شکارگر و گردآور    hunter-gatherer societies  در نگرش وی سزاوار و شایسته‌ی زمین‌داری نمی‌باشند.

گ:  نباید فراموش کنیم که لاک در انگلیسِ سده‌ی هفدهم،   به هنگامی که   جیمز دوم پادشاه خودکامه‌ی انگلیس با مجلس در ستیزه بود می‌زیست. جیمز که کاتولیک بود بر سر آن بود که آن مذهب را در انگلیس  دین دهناد (رسمی) بسازد. لاک که با روی‌کردهای پادشاه به رویاروئی بود  و در  ترپندهائی (توطئه‌هایی) بر دشمنی با او دست داشت در ۱۶۸۳ به هلند بگریخت .  در  ۱۶۸۸   "انقلاب شکوهمند"   Glorious Revolution  انگلیس برپا شد که به سرنگونی جیمز و پادشاهی ویلیام اورنج انجامید.  لاک  در ۱۶۸۹ از دوریک‌مان (تبعید) به انگلیس بازگشت  وبرسرآن شد که به برپایی بروندهای ساختاری بپردازد که به آن باور داشت.

پرسش مَهین و کلیدی در آن به پاخیزی انگلیس این بود که آیا مردم سزاواری ایستادگی در برابر پادشاه را دارند و اگر که  چنین سزا را دارند آن سزا بر چه پایه و چه بنیانی ست؟

در نگرش لاک ساخت‌وست فرمان‌روائی بر کشور را هنگامی می‌توان  سرنگون نمود که یا نهاد وندیدادگذار (قانونگذاری) و یا نهاد کنشگر (اجرائی) در انجام‌داد گمارش خود ناتوان باشند و  شکست  خورده باشند. او در «پردازه‌ی دوم» خود نوشته بود که  مردمانی که در گاهاد گیته‌ئیک (عصر طبیعت) می‌زیسته‌اند  با هم‌توده‌گی (جامعه) خود به پیمانی درشده بودند که نیروی زور را بر پایه‌ی دل‌گرمی از پشتیبانی پیشوایان و رهبران به  ساخت‌وست فرمان‌روائی ارزانی می‌داشتند اما اگر کارگزاران و پیشوایان  به این پشت‌گرمی ناوفاداری نشان می‌دادند شهروندان سزاوار  به‌پاخیزی و سرنگونی ساخت‌وست را داشتند.


ف: اگرچه از سوئی دیگر‌،  لاک در بازرگاه (کمپانی) پادشاهی آفریقایی the Royal African Company  و بازرگاه سوداگران باهاما the Bahama Adventurers company که هردو در دادوستد برده‌داری دست داشتند سرمایه‌گذاری نموده بود . او همچنین با آمریکا،  با اینکه  به آن کشور پا نگذاشته بود و در آن هنگام از دست‌نشانده‌های انگلیس بود،  پیوندهایی بازرگانی داشت.

چنین بود که هنگامی‌که  در باره‌ی برده‌داری و یا این‌که در چه چه‌گونه‌گی می‌توان زمین‌های ناپرورده را دارا شد،  لاک به‌راستی در باره‌ی زمین‌های سرخ‌پوستان آمریکا و چگونه‌گی‌های  بازارهای برده‌داری سیاهان آفریقا می‌نوشت. و از این روی پشتیبانی‌های او از آزادی و سزاواری دارائی (حقوق مالکیت)  که با باورهای او به آوند یک برده‌دار (هرچند از راه دور)، در باره‌ی برده‌داری و  به‌چنگ ‌آوردن زمین‌های بومیان آمریکا، در ناهماهنگی و ناسازگاری بود از ارج اندیشارهای او می‌کاست. و البته همان‌گونه که خواهیم دید این گونه سستی و ناسازگاری در کار بسیاری از روشن‌وایان اروپایی از کانت  و هیوم و میل تا ولتر و مونتسکیو نیز دیده می‌شود. 

حتی هنگامی‌که لاک در «نامه‌هایی در باره برتابیدن»  از برتابیدن باورهای دیگران سخن می‌گوید، درنگاه او تنها باورهای پروتستان‌هایی  شایسته‌ی برتابیدن می‌باشند که از باورهای کلیسای انگلیس Church of England پیروی نمی‌کردند. و یا به سخنی دیگر او باورهای کاتولیک‌ها و نابه‌خداباوران را  درخور برتابیدن  نمی‌دید. 

به‌هرروی، این ناسازگاری‌ها در اندیشارهای لاک را حتی برخی از اندیشمندان هم‌زمان او هم به‌خرده گرفته بودند. برای نمون ساموئل جانسون می‌نوشت: "چگونه است که بلندترین عربده‌ها برای آزادی از دهان سواری‌گیران از سیاه‌پوستان ست؟"


گ:  در باره‌ی در گیری جان لاک با نووایی در پایان سده‌ی هفدهم باید به کوتاه سخن بگوییم که او از  نخستین اندیشمندان آزمودن‌گرای انگلیس ست. و شاید این  به برای از پژوهش‌های پزشکی او ست که وی به ارزش‌داشتِ آزمودن و آزمایش بسیار پافشاری نموده ست. او از همان نخستین برگ‌های  کتاب بسیار ارجمندش بنام "نوشتاری در باره‌ی مرزهای دریافتن انسان" An Essay Concerning Human Understanding  می‌نویسد : 
چون گنجایش دریافتن‌مان را به‌خوبی  آزمون کردیم و پیدا نمودیم که گسترده‌گی دانش ما تا به‌کجاست و کرانه‌های چشم‌اندازمان را یافتیم که مرزهای آگاهی‌مان را نشان می‌دهند، که کدامین بخش ازدریافت‌های‌مان  در تاریکی می‌مانند و کدامین بر ما آشکارند و به‌دیگر سخن چه‌ها را می‌توانیم دریابیم و چه‌ها از توان دریافتن ما بیرونند، آن‌گاه پژوهش‌گران خوشنود خواهند شد ازاین‌که  از آن  سردرگمیِ همیشه آشناشان در باره‌ی بخش‌های تاریک پرهیز نمایند تا  اندیشه و خرد خویشتن را با بهره‌وری بیشتر در باره‌ی آن بخش‌ها به کار گیریم که توان دریافتن‌شان را داریم.
ف: اگرچه در برنامه‌ی این گفتگو شما جائی برای گفت‌وگو در باره‌ی خردورزی دکارت نگذاشته‌اید، به گمان من  در اینجا ناگزیریم که در باره‌ی شیوه‌ی شناخت او که بر واژ با نگرش  لاک باور داشت که انسان توانایی دریافت همه چیز را دارد بیشتر گفت‌وگو کنیم.

جان لاک و  برآورد و سنجه‌ی روی‌دادها
 
گ:   چون اندیشارهای دکارت  به‌ناچار در هنگام گفت‌وگوهای‌مان در باره‌ی بسیاری از خردمندان  بازگو و بررسی خواهندشد، شاید نیازی نباشد در این‌جا در باره‌شان به ریزه‌پردازی سخن بگوئیم. و البته هنگامی که در باره‌خردورزی لایب‌نیتز و یا نیچه گفت‌وگو  خواهیم نمود، می‌باید به نکته‌های مهین در باره‌ی شیوه‌ی خردورزی دکارت  بپردازیم. 

به هر روی، در راستای بررسی شناخت  لاک،  در این‌جا  با هوده ست که به شناسه‌ئی از او در باره‌ی  اندیشار‌ (ایده‌) یا پنداره پرخیده کنیم که شناسه‌ئی بسیار هوش‌مندانه است او می‌گوید "پنداره‌ها باره‌گی‌های دریافت‌مان هستند" و یا به‌زبانی شاید ساده‌تر "پنداره‌ها  باره‌های اندیشه‌های ما می‌باشند".

پس هنگامی که در باره‌ی چیزی می‌اندیشیم آنچه که به انجام  اندیشار یا پنداره‌ئی در یک نگرش می‌شود همان  در چه‌باره‌گی ست.  لاک آزمودن‌های انسان را به دو گروه بخش می‌کند آزمودن‌هایی که به نیروی نودش (احساس) آزموده می‌شوند. یا به زبان ساده‌تر  آزمودهائی  که به‌یاری نیروهائی مانند دیدن و شنیدن و بسودن و چشیدن و دیگر احساس‌ها به دریافتنی انجام می‌‌یابند. و دو دیگر آزمودن‌هایی هستند که  از باخوداندیشیدن reflection  به نیروی خردورزی  در باره‌ی آن نودش‌ها  به دست می‌آیند.

ف:  این آزمودن‌های ازگونه‌ی دوم بازتاب‌های اندیشه‌ی ما هستند یا ‌به سخنی دیگر آنچه که درمی‌یابیم هنگامی‌که در باره‌ی آن آزمودن‌های نودشی می‌اندیشیم.

گ:  درست است.  در اینجا من پندارش را بجای اندیشه به کار می‌برم زیرا  لاک از گونه‌ئی بازتابیدن  یا باخوداندیشیدن سخن می‌گوید که به‌سان کارکرد درونی نیروی هشیاری ست که به خودی خود در باره‌ی آن آزمودن‌های نودشی به پنداره‌هایی دست می‌یابد. در حالیکه هنگامی‌که ما می‌اندیشیم؛ به اندیشیدن خود آگاهی داریم. ولی پندارش بدون آگاهی ما به دریافت‌مان  می‌انجامد. برای نمون هنگامی‌که  می‌پنداریم  حسن آقا مرد خوبی ست‌، چون چهره‌ و رفتاری مهربان دارد.  این خوبی حسن آقا را بدون اندیشیدن به‌آن  پنداشته‌ایم. اما اگر در باره‌ی حسن آقا بی‌اندیشیم و برای نمون آزموده‌ئی را به‌یاد بی‌آوریم که نشان می‌داد  او آدمی فریب‌کار بوده‌ست. به  این اندیشار دست می‌یابیم که او آدم خوبی نیست.

ف: بله پنداریدن شاید برگردان خوبی باشد  برای  Reflection   .  لاک بر این باور ست که همه ی آنچه که در هشیاری و آگاهی ما ست از آزمودن ما سرچشمه گرفته است. آزمودن‌ها انگاره‌هائی ساده را در پندار ما اندوخته می‌کنند و پندارش از این  انگاره‌های ساده انگاشت‌های پیچیده‌تر را می‌سازد. آگاهی ما بدون آزمودن‌های‌مان پرده‌ئی تهی tabula rasa   است  و این آزمودن‌های‌مان هستند که این پرده را با انگاره‌ها و پنداشت‌ها و آگاهی‌ها رنگ و ریخت می‌دهند. 

گ: اما آنچه که برای من دلکشر است  برداشت نووا و هوشمندانه‌ی  لاک در باره‌ی کاربرد زبان‌ست. شما به آوند یک آمار شناس  باید اهمیت این نکته را از دید دانش امروزین روشنی دهید. اما برای من این‌که به باور لاک واژه‌ها جانشین‌های انگاره‌ها هستند بسیار اندیشه برانگیز و با ارزش ست.

ف: بله این همان دشواری خردورزی است که در باره ی آن در  پیش‌تر  هم سخن گفته‌ایم.  ما دنیای برون از خود را به یاری نودش‌های (احساس‌های) خود  آزمود (تجربه) می‌کنیم و بنا بر این، چگونگی نمایانی این جهان در انگار و پندار ما به درستی و توانایی ابزارهای  نودشی ما  ، مانند چشم و گوش  و دیگره‌ها بستگی دارد.  برای نمون چشم گاو نمی‌تواند رنگ‌ها را به آشکاری چشم انسان ببیند؛ زیرا  یاخته‌های قیفی  و  چماقی rod and cone cells در شبکه پشت چشم    retina   انسان و گاو باهم  پخشایی اَسانه (متفاوت) دارند .

گ: پس جهانی که گاو در برابر خود می‌بیند جهانی  بی‌رنگ یا جهانی سیاه و سپید ست حتی برخی از کسان کوررنگ هستند. و جهان آنان نیز سیاه و سپید است و یا رنگهایی که می بینند با رنگ‌هائی که دیگران می‌بینند ناهمانند هستند.    به گفته‌ی لاک ما تنها  ویدایشی نودشی (تفسیری احساسی)  از جهان هستی در هشیاری وآگاهی خویش داریم و این  ویدایش را به یاری واژه ها به زبان می‌آوریم.

ف: ‌درست ست  و این نشان می‌هد که هر انگاره‌ئی که ما از  پدیده‌هائی مانند  یک سیب در پندار خویش داریم نمی‌تواند یک انگار راستین ، یا  به زبان کانت Ding an sich  یا «خود در خود» سیب  باشد. برای نمون  اگر شما نزدیک‌بین باشید و  چیزی به مانندسیب را در برابر خویش ببینید  نمی‌توانید ‌سرآسوده باشید که آن چیز یک سیب است، و می‌باید آن‌را ببوئید و ببسائید، وبچشید  تا  باور کنید که آن چیز یک سیب است . 

گاه می‌شود که میان یک "سیب" بی بو و یک "بِه"  بی‌بو نتوان  اَسانه‌گی‌(تفاوت) یافت. اگرچه  این گونه  درست درنیافتن  به   شایدال  یا احتمال برای همه کس روی ‌می‌دهد، زیرا که ما به  برهسته (به دقت) نمی‌دانیم یک گوش یا یک چشم خوب تا چه اندازه باید نیرومند باشد تا جهان بیرون را به‌درستی  و به همان‌سان که هست دریابد. همان‌گونه که گفتیم یک چشم می‌تواند مانند یک دوربین  حتی اخترهای آسمانی را در کهکشان‌ها هم ببیند و اینکه چشم ما این نیرو را ندارد از برای آن‌ست که ما برای زیستن و مانده‌گاری در  پیرامون زیست  و برای پیدا کردن خوراک در این پهنه  تنها نیاز به این اندازه  نیروی دید داریم . ولی یک باز یا شاهین  نیاز به نیروی دیدی دارد که در هنگام  پرواز در اوج‌ها  بتواند خرگوش کوچکی را در دره‌ها شناسایی کند. از این روی جهانی که  یک شاهین در برابر خود می‌بیند نمایانی دیگری  از جهان ما دارد. 

برای نمون نگاره‌ی زیرین نگاره‌ی  یک پشه‌‌ی آبی water flea ‘Crown Thorns است که  حشره‌شناسی  بنام یان میچل Jan Michels در دانشگاه  کریستان آلبرخت  در شهر کایل آلمان  با میکروسکپ از آن عکس گرفته است. آشکارست که اگر چشم ما توانایی دیدنی به اندازه‌ی نیروی یک میکروسکپ راداشت آنگاه پشه آبی را به این پدیداری می‌دید. اما این نگاره در دید کنونی ما از جهان غریب می‌نماید.


گ: و از این روست که به دریافت شما لاک برداشتی آماری از جهان برون دارد؟

ف: به برهسته چنین است. در همه‌ی دانش‌های نووا   همین‌که  ما با آزمودن‌های بسیار به برآیندهایی هم‌سان رسیدیم؛  آنگاه داوش (ادعا)  می‌کنیم که آن انگاره را دریافته‌ایم و آن را می‌شناسیم. البته در دانش نووا   ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم بگوییم چیزی را  "می‌دانیم". تنها داوش درستی که می‌توانیم داشته باشیم آنست که بگوییم: "هنوز نتوانسته‌ایم این شناخت یا دریافتن را رد کنیم".

 برای نمون باور به اینکه  "گودال‌های سیاه آسمانی  Black Holes هستن دارند" باوری شایدال (احتمالی)  ست با شایدالی شاید زیاد، با گواهه‌هائی که در دسترس می‌باشند. برای‌نمون کارل شوایتزچایلد Karl Schwarzschild  این گواهه را از پیوندهای ریاضی در نگرش همه‌ور وابسته‌گی اینشتن ‌‌Theory of general relativity نشان داد . و راجرپنرز Roger ‌Penrose و استفن هاوکینگ ‌Stephen Hawking  نشان دادند که هر‌آنچه که به یک گودال سیاه فروریزش کند به یک‌تایه‌گی ‌Singularity می‌انجامد که همه‌ی وندیدادهای فیزیک در‌آن شکسته و سرنگون می‌شوند.  اگرچه این گواهه بر پایه‌ی نگرش و الگوسازی بود. ولی در چندی پساتر سابرامانیان چندراسخر Subramanian Chandrasekhar   نشان داد که هنگامی‌که ستاره‌گانی که چند برابر خورشید هستند در خود فرومی‌ریزند‌ نیروئی‌فراوان پدید‌می‌‌آورند که از‌‌آن پرتو گاما تابیده می‌شود و نشان‌های این‌گونه رگبارپرتوهای نیرو را  از زاده‌شدن اختران با تلسکوپ‌های زمینی  می‌توان دید.  و یا هنگامی‌که دو گودال‌آسمانی به هم می‌رسند گونه‌ئی موج‌های کششی Gravitational Waves   پدید می‌آورند که می‌توان با دستگاه‌های گیرنده‌ی زمینی هنایش لرزه‌مانند این موج‌ها ‌را بر روشنائی اختران که از کنار آ‌ن ها می‌گذرند دریافت نمود. و شماری دیگر از این گونه گواهه‌ها،  که همه برپایه‌‌ی این گونه خردورزی میباشند که اگر نگرش x درست باشد ما می‌باید پدیده‌  y  راببینیم و چون این پدیده را می بینیم پس نگرش ‌‌x  درست است.   این‌گونه خردورزی از‌ آغاز پدیداری دانش‌های ‌آزمودی با ما بوده اند؛ در باور  فیزیکی ارستوتلیس (ارسطو) جایگاه گیته‌ئیک (مکان طبیعی) سنگینی‌ها   Solids در کانون زمین است  و جایگاه گیته‌ئیک آتش در آسمان ست.  پس از این روی، هرگاه که درستی  این   پیشگزاره‌ی hypothesis   ارستوتلیس را آزمایش می‌کنیم،  باید بینیم که آتشی که افروخته می‌شود شراره‌هایش  به‌سوی آسمان سر می‌کشند و هر گاه که سنگی را به هوا پرتاب می‌کنیم باید  به زمین بی‌افتد. و به راستی می‌بینیم  که چنین است.

تا زمان‌هائی دراز پس از ارستوتلیس  هر پژوهشگر  دیگر  نیز که این پیشگزاره او را می‌آزمود چنین درمی‌یافت که این پیشگزاره‌ئی درست است .  اما هیچ‌کس  نمی‌توانست داوش کند که "اینک می‌دانیم که جای‌گاه گیته‌ئیک سنگینی‌ها در کانوم زمین است"، و  همان‌گونه که گفتیم، تنها می‌توانستیم  به سرآسوده‌گی بگوئیم که  "هیچ کدام از آزموده‌های ما نتوانسته ست این پیشگزاره  را رد کند" .  تا این‌که فیزیک نیوتون  پدید‌آمد و نشان داد که پیشگزاره ی  ارستوتلیس  در  ماورای کُره‌ی زمین نادرست است  .  زیرا برای نمون اختر خورشید و دیگر اختران، که سنگینی‌های بسیار بزرگ می‌باشند، به جای‌گاه گیته‌ئیک خود که کانون زمین ست نمی‌افتند.  

پیشگزاره‌ی نیوتون  بر پایه‌ی  سه وندیداد جنبش پرداخته شده  بود . وندیداد نخست  وندیداد شتاب Inertia بود که می‌گفت هر چیز در پیشروی برای همیشه به همان سو  و به همان تندی  پیش‌می‌رود که  پیش می‌رفت و چیزی که در جنبش ست هرگز  باز نمی‌ایستد اگر که از پیشروی‌اش چیزی جلوگیری  نکند. و  دو دیگر اینکه، هر چیز ایستاده برای همیشه ایستا خواهد ماند. وندیداد دوم می‌گفت که  هنگامی که نیرویی به یک انبوهه Mass  اندر می‌شود شتابی پدید می‌آورد و هرچه انبوهه بزرگتر باشد نیروی بیشتری به  نیاز خواهد بود تا آن شتاب را پدید آورد. و سومین وندیداد آن بود که برای هر کنش نیرو واکنشی  پدیدار می‌شود به همان اندازه  اما در سویی وارون. 

این وندیدادها به همراه وندیداد کشش  نیوتون می‌توانست جنبش و رهگذار ستارگان را به برهسته‌ئی (دقتی) بسیار پیش‌بینی کند. اما فیزیک نیوتون هم مانند فیزیک ارستوتلیس  فیزیکی  جای‌گاهی local بود . یعنی فیزیک ارستوتلیس تنها در  جایگاه  کره زمین کار می‌کرد و فیزیک نیوتون در  جایگاه کیهانی اختران بزرگ  آسمانی.  براین بنیان،  هیچ‌کس نمی‌توانست بگوید که "اینک «می دانیم » که "اختران آسمانی بر پایه‌ی  وندیدادهای نیوتون رفتار می‌کنند. " و درست این بود که با دل‌استواری گفته شود که  "ما هنوز  نتوانسته‌ایم که پیش‌گزاره‌ی نیوتون  را رد کنیم". 

و اگر سخن را   کوتاه کنیم   فیزیک وابسته‌گی  Relativity  اینشتاین  نشان داد که فیزیک نیوتون در جهان ذره‌های بسیار خرد  و یا در تندروی‌های بسیار زیاد نزدیک به تندروی روشنی به کار نمی‌آید او با کاربرد  «هندسه‌ی سپهرهای کمانی»  Riemann's Curved Space Geometry نشان‌داد که نیروی کشائی(جاذبه) از  خمیدگی کمانی  جای‌وگاه spacetime پدید می‌آید . 

در هندسه‌ی رایمن راستاهایی که به دیده راست می آیند دارای ویژگی اندرین  Intrinsic  خمیده‌گی هستند. فیزیک انیشتن برخی از دشواری‌های فیزیک نیوتون را چاره کرد. برای نمون در ارزیابی مدار تخم‌مرغی کره مرکوری فیزیک نیوتون به میزان 40 ثانیه در هرسده  به نادرست می‌شود. این نادرستی، اگر چه ناچیز ست ، اما به هر روی از یک نادرستی نگرش ‌آگاهی می‌دهد که در فیزیک انیشتن درست می‌شود و به همین‌گونه  فیزیک اینشتاین نشان می‌دهد که پرتو روشنائی ستارگان دور دست در نزدیکی خورشید  خمیده‌گی  می‌یابند  زیرا سنگینی بزرگی مانند خورشید به جای‌وگاه پهن شده در پیرامون خود گودیی می‌دهد  که پرتو ستاره‌ئی دوردست در گذار خود  از آن گودی  خمیده می‌شود. با این همه فیزیک اینشتاین هم نمی‌تواند جهان ذره‌های بسیار کوچک را روشنی دهد و  حال آن‌که اینک این کوانتم فیزیک ست که می‌تواند بسیاری از دشواری‌های فیزیک اینشتاین را چاره کند.

گ: و تمام این گفتار دراز برای رسیدن به این برآیندست که دریافتی که ما در باره ی جهان داریم  و یا به آن‌سان  که  کیهان و گیته را درمی‌یابیم  همیشه دانشی زودگذر و نامانده‌گارست  و مانده‌گاری آن تنها تا پیدا کردن دریافتنی بهتر  به درازا می‌کشد، و هرگز هیچ  ویدایش (تفسیر) و نگرشی (تئوری) همه‌ی راستی جهان را به آکنده  نمایان و پدیدار نمی‌تواند کرد.

ف: و به گفته‌ی  جان لاک این واژه‌های زبان هستند که دریافت ما را ازجهان بیرون  به برآوردی نمایان می کنند.  این برآورد و ارزیابی به  اندازه‌ئی از شایدال  یا احتمال بسته‌گی دارد. شاید این‌که آیا امروز آفتابی خواهدبود را می‌توان با آگاهی‌هائی از این مانند که  آیا ابرهائی سیاه  در آسمان پیرامون دیده شده‌اند و آیا سوگیری بادها آن ابرها را به‌سوی ما خواهند راند و دیگره‌ها برآورد می‌شود. 

هرچند باهوده ست که بدانیم  که  لاک با نیوتون آشنا بود. به راستی این لاک بود که  نیوتون را وادار نمود تا   نوشته‌ئی  در رویاروئی و چالش با باور سه‌گانگی خدا در مسیحیت بنویسد و از اندیشار یکتایی خداوند  که گزاره‌ی آریوس و پیروان او  بود هواداری کند. نوشته‌های نیوتون نشان می‌دهد که او به گونه‌ئی از  خردورزی و دانش شایدال‌ها (احتمالات)  و برآیندگیری آماری از پدیده‌ها به ویژه برای ریخت‌دهی درست به این‌که یک  آزمود دانش چگونه باید پرداخته و انجام پذیرد آگاه بوده است .  و لاک نیز به این گونه شایدال‌ها  و احتمالات پرخیده‌هایی آشکار دارد.

گ: پس به زبانی ساده‌تر می‌خواهیم بگوییم که  چون ما جهان بیرون را به یاری انودش‌های‌مان دریافت می‌کنیم و چون این گیرنده‌های نودش ما نارسا و کم‌توان هستند پس دریافتن ما ار چه‌گون‌هست  جهان بیرون  تنها انگاره‌ئی  برآوردی است و ما با دانش آماری و اندازه‌گیری شایدها می‌توانیم سنجشی از این برآورد را داشته باشیم.

ف: بله این به برهسته‌گی (دقیقا) روش پژوهش در دانش امروز  ست . برای نمون، اگر به صد نفر که بیماری  ویژه‌ئی دارند دارویی را  به بدن‌شان سوزن  کنیم  و اگر ۹۵  نفر از از آن  بیماران با سوزن آن دارو بهبود یافتند می‌گوییم به شاید  ۹۵ در صد این  دارو مایه‌ی بهبودی این بیماری بوده ست. 

هرچند، در این باره می‌باید نکاتی را در باره‌ی ریخت‌پرداختِ درست  این آزمودن آماری در دید داشت؛ برای نمون‌، می ‌باید کوشش نمود که  این صد نفر نماینده‌ی همه‌ی مردمان در هم‌توده‌گی باشند.  برای نمون  از کودک و نوجوان تا مردمان پابه‌سن نهاده  و کهن‌سال در این سانه ampele  صدتنه باشند. همچنین  از همه‌ی نژادها و  همه‌ی  گروه‌های مالی از بی‌نوا تا دارا  در‌آن نماینده‌گی داشته باشند.  زیرا اگر همه‌ی  کسان از یک نژاد و یا از یک گروه مالی و درجه‌ی ‌آموزشی یکسان باشند هنایش ‌آن دارو می‌تواند در پیوند با ‌‌آن چگونه‌گی باشد . برای نمون اگر همه‌ی گروه از مردمان دارا و نوامند باشند شاید از برای خوراک وو دسترسی به آب آشامیدنی سالم ‌آن بیماری خود به خود پس از زمانی کوتاه از میان برود و از این رو‌، بهبودی بیماران از برای‌ هنایش آن دارو نباشد. 

 نکتهی ‌دیگری را که باید در پرداختن این آزمود در دید داشت این‌ست که در درازای ‌آزمایش همه‌ی دگرگون‌پذیرهای دیگر variables   را باید ثابت نگاه‌داشت .برای نمون به ناگهان نمی باید این گروه  خوراکش را دگرگون کند و برای نمون از خوردن نان خودداری کنند. چون ‌اگر چنین کنند بهبود از بیماری  می‌تواند از برای دگرگونی در خوراک باشد و نه از برای ‌آن دارو.    در لاتین به این بروندها Ceteris Paribus  می‌گویند یعنی بروند آنکه همه دگرگون‌پذیر‌ها نادگرگون بمانند.  وتنها دگرگونی دادن داروئی باشد که باره‌ی پژوهش  است.  همان‌سان که می‌بینیم دریافتن ما صددر صد نیست و  درجه‌ی نزدیکی برآورد ما در این نمونه ۹۵ در صد است.  وما نمی‌دانیم چرا ۵ در صد از بیماران درمان نشدند و بهبود نیافتند. همه‌ی دانستنی‌های ما  از همه‌ی پدیده‌ها دانستنی‌هایی برآوردی هستند. حتی این‌که آیا فردا خورشید سر خواهد اگرچه شایدالی  بسیار بالا مانند    ۹۹.۹۹۹۹۹۹درصد  و یا حتی بیشتر از آن را دارند ، ولی با این همه صد در صد نیستند.

گ: پس می‌توانیم بگوئیم.  سیبی که در برابر ماست   به باور خردورزان تنها برآورد ماست از سیب راستین یا سیب یگان‌تایه‌ال (یونیورسال) که سیب ‌آماج‌ال (ایده‌ال) است . سیبی که تنها در خرد همگانی ما هستی دارد.  و به همچنین واژه‌ی «درخت سیب»  برآورد هشیاری و آگاهی همه‌گی هم‌توده‌گی ما از آزموده‌های درخت و سیب است. و به یاری این آزمودن‌هاست که در می‌یابیم که درخت سیب در بهار شکوفه می‌زند و در تابستان میوه می‌دهد. اما این دانش ما دانشی سراپا درست نیست، هر چند اندازه‌ی شاید‌ال (احتمال) آن بسیار بالاست. 

و چنین است که لاک می‌نویسد: " خداوند   بخش بزرگی از دل‌واپسی‌های ما را در روشنایی کم‌سوی پگاهان نهاده است و این  شایدال به گمان من فراخور دانش نیمه درست و کاوش‌گرانه‌ی ماست زیرا که او خشنودست که ما را در این  جهان نهاده ست که تا با دیدن نادرست‌بودها و بی‌راهه‌روی‌های خویش در زندگیِ روزمره‌مان از آسوده‌سری زیاده و دل‌گرمی به دانشِ  اندکِ خویش  پرهیز نماییم." 

ف:   این اندرز لاک به در دید نگاه‌داشتن شایدال‌ها (احتمالات) بسیار مهین و   ارزشمند ست و در باره‌ی بازی‌ئی که شایدها و برآوردها در دانش امروز بازی می‌کنند در گفت‌وگوهایی که درباره‌ی خردورزی و دانش خواهیم داشت بیشتر می باید  به خرده شکافی‌ئی ژرف‌تر  بپردازیم.

من چنین  نمی‌پندارم که نیازی به این باشد که  بگوئیم  در تاریخ خردورزی پرسش‌های  "شناختن" و "دانستن" دشواری‌های سترگ بوده‌اند و هستند. این که انسان به آوند یک  هستیِ هشیار چگونه می‌تواند جهان برون از خویشتن را دریابد‌، آن را بشناسد و در باره‌اش بداند دشواری پیچیده‌ئی ست که از یونان باستان اندیشمندان را به اندیشه و کوشش برای یافتن پاسخ  واداشته است. 

همان ‌گونه که در پیش‌تر گفته‌ایم، دشواری در این است که ما دنیای برون را به یاری ابزارهای نودشی خویش، مانند چشم برای دیدن و گوش برای شنیدن  و نودهایی برای دریافت سردی و گرمی و چشش چاشنی‌هایی مانند تلخی و شیرینی شناسایی می‌کنیم . اما روشن است که این ابزارها ابزارهایی برهسته (دقیق) نیستند.  بنابر پیش انگاره‌های دانش زیست‌شناختی این نودش‌ها در روند ما به‌سوی آکنده‌گی (تکامل) پدیدار شده و رفته‌رفته بهینه‌تر و کارآتر شده‌اند اما تنها تا به آن اندازه که نیاز ما این بهینه‌شدگی را پروا می‌داد تا بتوانیم در گیته (طبیعت)  مانده‌گار بمانیم و در این جهان سخت و ناهموار در ستیزه برای زیستن پایداری کنیم.  به سخنی دیگر هیچ‌کدام از نودش‌های ما شایان و آکنده نیستند. برای نمون نیروی دید ما تنها تا دوری چندصدگامی را می‌توتند به‌بیند  و توانائی دیدن آنچه که در اختران و کهکشانها روی می‌دهد را ندارد زیرا برای مانده‌گاری وزیستن به این توانائی نیازی نبوده . 

و همه می‌دانیم که چشم ، گوش و چشایی ما  در اندازه‌های کنونی خود نیاز می‌توانند  نارسا و آسیب‌دیده باشند.   برخی از ما دوربین یا نزدیک‌بین هستیم یا  دچار کوری‌رنگ می‌باشیم . اگر که ساختار چشم  ما به توانائی دستگاه میکرسکوپ‌های الکترونیک بود  و یا اگر توانائی شنیدن ما با اندازه ی برخی از جانوران بود که از دوردست‌ها می‌توانند صداهایی بسیار آهسته را بشنوند، 
جهانی را که می‌ توانستیم ببینیم، و بشنویم با جهانی که اینک می‌بینیم و می‌شنویم  از زمین تا آسمان ناهم‌سان بود. پس جهانی را که انگارمی‌کنیم  می‌شناسیم به راستی تنها نمادی از جهان  راستین  ست که در پندار خود ساخته‌ایم.

گ: این تا اندازه‌ئی یا د آور داستان نابینایان و فیل در مولانا ست.
پیل اندر خانهٔ تاریک بود               عرضه را آورده بودندش هنود 
از برای دیدنش مردم بسی             اندر آن ظلمت همی‌شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود      اندر آن تاریکیش کف می‌بسود 
   پس یکی از نابینایان می گفت  فیل مانند ناودانست، یکی می گفت چون بادبیزن و دیگری چون تختی بدست: "همچنین هر یک به جزوی که رسید / فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید". از سوی دیگر، چون وِیژگی های گیرنده‌های نودشی هرکس ‌اَسان (متفاوت) از  گیرنده‌های کس دیگرست جهانی را که او می‌بیند و  می‌شنود و یا می‌چشد با جهان دیگران اَسان است. و این پرسش پیش می‌آید که پس جهان راستین کدامین  جهان‌ست؟ آیا این‌ست که من آن‌را آزموده‌ام و یا آنکه شما آزموده‌ایداَش؟ "راستی" چیست و  در کجاست؟

ف: از این روست که به گمان پلاتون ( افلاطون)  این جهان که ما می‌بینیم بازتابی‌ست از جهان راستین و لابد همه داستان غار او را شنیده‌ایم که به انگاشت  او  هستی همچون غاری‌ست و ما غارنشینانیم و آفتاب سایه‌های جهان راستین را بر دیواره‌های غار می‌افکند و این سایه‌ها همان  دریافت‌های نودشی ما هستند. اما این‌که ما چگونه می‌توانیم به چگون‌هست راستین  این سایه‌ها پی‌ببریم به گزاره‌ی پلاتون  از این برمی‌آید که ما آماجال  (ایده آل) این سایه‌ها را در دل‌مان یا روان‌مان داریم. برای نمون ‌آماج‌ال  این‌که زیبایی چیست؟   درون پندار و نهادماست و همین‌که چیزی زیبا را می‌بینیم  بی‌درنگ در می‌يابیم که این چیز زیباست؛  زیرا  ریخت آن همانند همان الگو ودیسه‌ی ‌آماج‌ال ست که در نهاد ماست  . 

هرچند برای پدیده‌ها و اندیشارهای هنجارین (نورماتیو) ، مانند "زیبایی"،  این گزاره‌ی پلاتون در خوردریافتن ست ولی هنگامی‌که در باره‌ی  چیزی "درباش در برابرمان" مانند یک سیب سخن می‌گوییم دشوارست که بپذیریم که دیسه‌ی آماج‌ال  یک سیب از پیش در نهاد یا هشیاری ما بوده‌ست و لاد (موجب) می‌شود  که سیبی را که اینک می‌بینیم با ‌آن انگار سنجه کنیم  و به خود بگوییم: "آها این  یک سیب است" .

گ: و در اینجاست که ارستوتلیس (ارسطو)  می‌آید و می‌گوید که ما "اندیشار "    سیب را از آزمودن‌های آری‌ئیک یا پذیرفته‌شده‌مان (Positive)  می‌گیریم و هنگامی‌که سیب‌های بسیاری را در برابر خود دیدیم به ماتر (Matter) این‌که سیب چیست دست می‌یابیم و این دریافتن  "اندیشار" سیب  را  در پندار ما می‌آفریند. و چنین ست که نگرش (تئوری) پلاتون را "آماج‌ال‌گرایی" (ایده آلیسم) می‌خوانیم و  نگرش ارستوتلیس را  "ماترگرایی"(ماتریالسم) . 

 در پرده‌ئی که رافائل از دانش‌سرای پلاتو (اکادمی افلاطون) کشیده است ما پلاتو را در ریخت استاد پیری می‌بینیم که با یک دست به آسمان پرخیده می‌کند که در راستی پرخیده‌ی او به ‌آماج‌ال‌هائی ست (ایده آل‌ها) که از آسمان در روان ما نهاده‌شده‌اند. و در کنار او  ارستوتلیس شاگردجوان او  را می‌بینیم که با انگشت  به زمین پرخیده می‌کند که نماد باور او به آزمودن است و کندوکاش پدیده‌هایی که در برابر ما گذارده شده‌اند و بدین‌سان  می‌توانیم  ماترهای راستین چیزها را دریابیم.


ف:   وچنین بود که در دو هزار سال گذشته اندیشار ارستوتلیس اندیشار پذیرفته‌شده در دانش‌های آزمودنی (علوم تجربی) بوده ست .  البته در سده‌های میانی (قرون وسطی) هنگامی‌که اروپا در زیر پوشه‌ی گمراهی و تیره‌گی  بازپرسی Inquisition کلیسا پوشانده‌شده‌بود  دانشمندان اسلامی اندیشارهای ارستوتلیس را به زبان عربی برگردانیدند  و اندیشمندانی چون سینا و رازی و خوارزمی و بیرونی و  دیگران بسیاری از دانش‌های نووا مانند پزشکی و جبر . شیمی را پایه نهادند.  و به راستی پلی شدند میان دانش یونان و دانش نووای اروپا.

گ: اینک می‌باید به اندیشار کانت بپردازیم که نشان می‌دهد جهانی که در برابر ماست جهانی ساخته‌گی در پندار ماست و این داستان می‌ماند برای گفت‌وگویی دیگر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر