۱۳۹۲ دی ۲۴, سه‌شنبه

لایب‌نیتز و فرمانروایی بخردانه در بهترین جهان شدنی






گیتی نوین (گ): لایب‌نیتز  از خردورزان روشن‌وایی ست که  به گمان  من از زمان خویش بسیار پیش‌تر بوده است و به باور من هنوز ژرفا و دست‌آوردهای خردورزی او به شایانی دریافت نشده ‌ست.  با همه‌ی این‌که بسیاری از خردورزان روشن‌وایی مانند کانت و هیوم و به ویژه "فیلوزوف‌های" فرانسوی مانند ولتر و مونتسکیو، چنان که خواهیم دید، مردمان‌را بر پایه‌ی نژادهای‌شان رده‌بندی می‌کردند، و نژاد سپید را نژاد برتر  در می‌شمردند، لایب نیتز مردمان را برپایه‌ی زبان‌های‌شان رده‌بندی می‌نمود. و به این باور بود که همه‌ی انسان‌ها  برخاسته از خاستگاهی یگان‌تایه‌ال‌اند universal و یا به گفته‌ی سعدی از یک گوهرند. اگرچه  برخی به‌نادرست او را براین پایه که نوشته‌یی از فرانسوا برنیه François Bernier  را  برای یکی از دوستانش به زبان ایتالیایی برگردان نموده بود‌، به‌نادرست او را از هواداران برتری نژادی در می‌شمرند، چراکه برنیه نخستین کسی بود که واژه‌ی نژاد race را برای رده‌بندی تبارهای انسانی به کار برده بود

ولی از نوشته‌های  لایب‌نیتز به آشکاری پیداست که او  اَسان‌های (تفاوت‌های) نژادی، مانند رنگ پوست،رنگ چشم و ریخت‌بینی و  پیچش مو  را از هنایش پیرامون زیست می‌دانست. به هر روی، باهوده ست که این گفت‌وگو را با بررسی دیدگاه‌های شهرتاری (سیاسی) و هم‌توده‌ئیک (اجتماعی)   لایب نیتز آغاز نمائیم.  

فرید نوین (ف): شاید این پر بی‌هوده نباشد که در همینک گفته شود؛ که تا پیش از اینکه برنیه واژه‌ی race برای رده‌بندی نژادهای انسانی به کار برد آن واژه  در زبان فرانسه برای رده‌بندی گونه‌های دگرسان جان‌داران مانند اسب و سگ و گربه به کار می‌رفت. 

 به هر روی، در خردورزی لایب‌نیتز ریزه کاوی وژرفاییی هست که  دریافتی درست از آن را نیاز  به کارگیری ریاضیات، فیزیک و آمارشناختی پیشرفته می‌نماید.  البته او برای رسانیدن  اندیشارهای پیچیده‌اش به همگان از داستان‌هایی نمادین  و درخور دریافت برای هوش میانگین  بهره جُسته است و این لاد آن شده ست که بسیاری از خرده‌گیران، که دریافتی به‌اندازه از ریاضی و آمار نداشته‌اند، چنین انگار کنند که او ساده‌انگار بوده ست. 

برای دریافتنِ درستِ نگرش‌های هم‌توده‌ئیک (اجتماعی) لایب‌نیتز می‌باید همیشه در دید داشته باشیم که در پس نگرش‌های او دیسه‌ی ریاضی زیبا و پیچیده پنهان است. برای نمون در نگرش فیزیکی"گذار کمترین ایستاده‌گی" the path of least resistance  لایب‌نیتز دریافته  بود که  ماترهای (مواد) گوناگون ایستاده‌گی‌هائی  اَسان (متفاوت) در برابر پخشاری propagation  روشنائی از خود نشان می‌دهند. او  برای ساختن این نگرش اندیشار "دشواری" difficultas   را شناسه داد که برابر ست با برآیندضرب زمان در ایستاده‌گی (مقاومت).

  پیش‌گزاره‌ی "گذار کمترین ایستاده‌گیِ" لایب‌نیتز می‌گوید:  پرتو روشنایی گذار تابش خود را بدان‌سان برمی‌گزیند که  برآیند انباشته‌گی (حاصل جمع) همه‌ی "دشواری‌ها" به کمترین اندازه باشد. واگر کمی بی‌اندیشیم همه‌ی ما انسان‌ها  و همه‌جانداران از این وندیداد در گزینش‌های روزمره‌مان پیروی می‌کنیم. البته برای  ریاضی‌دانان و  فیزیک‌دانانی مانند برنولی  و نیوتون و اولر و دیگران، که معادله‌های این نگرش را درمی‌یافتند، نیازی به داستان‌سرایی نبود. اما  لایب‌نیتز برای ساده‌کردن این اندیشار  و همانندهای آن  می‌گفت: که خداوند با نگریستن به همه‌ی جهان‌های شدنی، این جهان را پدید آورده، که بهترین جهان شدنی ست.  اولر  Euler ریاضی‌دانی که معادلاتی همانند معادلات لایب‌نیتز را بررسی نموده است نیز در این باره می‌نویسد که:
همان‌گونه که به‌پاساختن کیهان آکنده از  برازایی ست  و این جهان آفریده‌ی فرزانه‌ترین آفرینندگان ست،  هیچ چیز در همه‌گی جهان روی نمی‌دهد  مگر آنکه  برآیندی باشد از ویژگی‌های ریاضی اندک‌ترین و بیش‌ترین‌ها (مینیمم و ماکزیمم) . از این روی، هیچ ‌اَورداشتی (تردیدی) نیست  که  همه‌سان هنایش در جهان از انگیزش‌های فرجامین final causes  در گذار از شیوه‌ی اندکترین و بیش‌ترین  می‌تواند  پدیدار شود. و این شیوه به همان اندازه پاسخ‌گوست که «انگیزش‌های کارآیی»     efficient causes . 

 باهوده است بگوئیم که ارستوتلیس‌(ارسطو) برای ‌آنکه به کیهان و هستی ساختاری بخردانه بدهد چهار انگیزش یا به یونانی «اَئیتیا» αἰτία را شناسا‌ئی کرده بود.

یکم. انگیزش ماترانه (مادی)، یابه یونانی «هوله»   ὕλη، برای نمون انگیزش ماترانه‌ی یک میز چوب است و برای یک چکش ‌آهن است.

دوم. انگیزش ریختمان یا چیدمان، یا به یونانی‌ «ایدوس» εἶδος، که ریخت و سیمای یک پدیده را نمایان می‌نماید. برای نمون ریخت یک دوچرخه و این که دو چرخ باید در پس و پیش هم باشند تا بتوانند به پیش بروند و در تراز باشند

سوم. انگیزش کارگذاری، یا به یونانی «کینون» κινοῦν، که ‌آنچه که میانجی و آورنده‌ی دگرگونی می‌شود . برای نمون ‌آهنگر کارگذار و آورنده‌ی پدیداری  چکش است . 

چهارم. انگیزش فرجامین یا آماج. یا به یونانی «تِلوس» τέλος، که از برای ‌آن‌ست  که دگرگونی  رخ می‌دهد. برای نمون انگیزش فرجامین دوچرخه ، دوچرخه سواری‌ست . و یا  آماج پختن نان از میان بردن گرسنگی ست.

پس به باور اولر اگر  شیوه‌‌ی از اندکترین تا بیشترین را به کار بگیریم دیگر نیازی به انگیزش کار‌آیی نداریم.  چون خداوند به این شیوه دسترسی دارد ‌‌می‌تواند هر ‌آنچه را که بخواهد بی‌آفریند. 

به هر روی، لایب نیتز در گستره‌ی  هم ‌توده‌گی، نیرو  و زور نابخردانه‌ی  "دل‌بخواهانه"  را arbitrium  بر پایه‌ی نگرش‌های ریاضی  ناپذیرفتنی می‌شناخت. در اینجا اندیشار  "دل‌بخواهانه"  در برابر  اندیشار"داوخواهانه" voluntus است. و در این نگرش پروردگار داوخواهانه  گرایش داشته و خواسته است که جهانی بخردانه و  وندیدادمند (قانونمند) بی‌آفریند. و از این‌روست که به باور او  با بررسی و شناخت انگیزش‌ها  می‌توان سرانجام‌ها را پیش‌بینی نمود.

پس به راستی می‌توان گفت که خداوند  در نگرش لایب‌نیتز برآیند همه‌ی وندیداها‌ئی است که براین کیهان چیره‌ و فرمانرواست. و این به همان‌سان ست که ما خود نیز چیدمانی از وندیداها هستیم که بر هستی ما چیره‌اند، اگرچه در اندازه‌ئی بس کوچکتر، و با این همه در روند رویش خود در درازای شش میلیون سال (که برآورد دانش کنونی از زمان پیدایش انسان است) به گونه‌ئی ‌«آگاهی» دست یافته‌ایم . پس می‌توان به این برآیند رسید که خداوند به آوند بر‌ایند همه‌ی وندیداهای کیهانی نمی‌تواند «آگاه» نباشد


گ:  پرسش این ست که با همه‌ی  شیفته‌گی‌ لایب‌نیتز به آزادی، و با این‌که  او درباره‌ی بهره‌ها و سودهای ساختار جمهوری‌خواهی می‌نویسد:
همه‌ی جمهوری‌ها در نگاه پادشاهان بی‌زاری‌آفرین‌‌اَند. ... جمهوری‌ها در میان همسایه‌گان خود آرزوی دست‌یابی به آزادیی هم‌سان را برمی‌انگیزانند؛ آن‌ها  همه‌گون آیین‌ها را برمی‌تابند،  و در بنیان‌نامه‌های آن‌ها نیک‌خواهی برای همه‌گان  نخستین آماج ست؛ آنهابه بس اندک از گندیده‌گی گرفتارند و به‌راستی زمینه‌ئی بارور  برای فرهیخته‌گانند. 

چرا او هرگز از جمهوری‌خواهان هواداری نکرد. 

ف:  پاسخ این‌که چرا او از جمهوری‌خواهی هواداریی نمی‌کرد را می‌توان  در   نامه‌یی  که او  در سال  ۱۷۰۱ به  بورنت Burnett  نوشت یافت. او در آن نامه می‌نویسد:  
هنگامی‌که کسی شیفته‌ی آزادی شد نمی‌توان از آن انگیزه به جمهوری‌خواهی‌ رسید، زیرا که آزادی بخردانه‌تری را می‌توان در  ساخت‌وستی یافت که در آن رهبر و نشست‌گاه‌ نمایندگان (مجلس)  با وندیدادهائی (قوانینی) درست به هم پیوسته‌اند و این بهتر از ساخت‌وستی‌ست که در آن نیروی‌زور به "دل‌بخواه" در دست پادشاه یا در دست توده‌هاست.  
 البته اگرتنها گزینش‌های ما  خودکامه‌گی absolutism و  پذیرش مردم و "پروانه گرفتن" از آن‌ها  باشد (جمهوری)،  لایب نیتز به ناخرسندی  و آزرد‌ه‌گی، خودکامه‌گی پادشاهان را برمی‌گزیند، زیرا که درآن شایدای زورگویی کمتری هست. زیرا به باور او مردمان نمی‌توانند در گزینش‌های خویش یک‌پارچه و یکدل باشند -- این همان اندیشاری است که کنت ‌‌اَرو آن را به آوند «گزاراک ناشدنی» Arrow's Impossibility Theorem برپایه‌ی ریاضیات در آغاز نیمه‌ی دوم سده‌ی بیستم به استوار داشته است.  هنگامی‌که مردمان را سرِ برتابیدن یک‌دگر و هم‌سازگاری نباشد و گروهی خواسته‌ها و گرایش‌های خودرا برگروهی دیگر بارکنند‌، از مردم‌سالاری آشفته‌گی و آشوب برخواهدخاست و ازین  آشفته‌گی فرمانروایی زورگویان به درازا می‌کشد. او می‌نویسد:
 این  به خوبی ‌آشکار است ... که توانائی خودکامه‌ی پادشاهان بیشتر در خور به تاب‌آوردن است  تا پروانه گرفتن از  فرمان مردم‌سالاری،‌ زیرا هیچ‌چیز از این آشکار‌تر نیست که ‌آنچه که فرمانروایی زورگویانه tyranny را پدید می‌آورد آشفته‌گی   anarchy است.
او در  ۱۶۷۱، در نوشته‌ئی زیر آوندِ  "بنیانی برای پیشنهاد برپایی یک هم‌توده‌گی در آلمان" : Grundriß eines Bedenkens von aufrichtung einer Societät in Deutschland ،  به اَسانه‌گی آشکار (تفاوت بارز‌) میان خرد و نیرو، که  باره‌ئی‌ بس اندیشه‌برانگیز برای اوست، می پردازد و می‌نویسد که هماهنگی میان خرد و نیرو  نه‌تنها بنیانی برای  دادوری وزیبایی است  که بل همچنین ستونی استوار  برای فرمانروایی راستین است .
اگر نیروی کسی از خِرَدش فزونتر باشد،   او یا گوسفندی است که نمی‌تواند همه نیروی خود را به‌کار گیرد، و یا که گرگی  است یا که  زورگویی که نمی‌تواند آن نیرو را به کاری نیک بگیرد. 
 و اگر که در کسی خِرَد افزونتر از نیرو باشد او را کاستی خواهد بود.  و از این‌روست که او بر آن‌ست که:   "آنان‌ را  که پروردگار خرد داده ست و نه نیرو ... شایسته آن‌ هستند که از رایزنان باشند"  و آنها که تنها نیرومند هستند  "می‌باید به شکیبایی گوش  فرادهند تا رایزنی‌ئی نیک را بر باد ندهند."

اما آن‌چه که لایب‌نیتز را از دیگر خردورزان اروپایی برجسته‌تر می‌دارد نگاه او به «به‌زیستی اقتصادی» مردمان ست که به باور او  گام نخستین در پدیداری آزادی  و دادوری ست.  و  این شگفت‌آورست که در گوالیدن نووائی modernity discourse در ایران هرگز به اندیشارهای لایب‌نیتز پرداخته نشده است و به جای به‌زیستی اقتصادی همواره از برپایی «تجدد»  به آوند خاستگاه و پیش‌رانی برای پدیداری "انقلاب صنعتی" سخن می‌رود. و این در این چه‌گونی ست که لایب‌نیتز در رایزنی‌های‌‌‌اَش با شهریاران اروپا مانند پتربزرگ روسیه، و اِلِکتور ساکسونی در دِرِزدن و امپراتور رم آشاوان (مقدس)  همواره بر  برپایی  کاردیسه‌‌های (پروژه‌های) به‌زیستی و  ساختارهای زیربنایی پافشاری می‌ورزید. و به آنها چنین اندرز می‌داد که می‌باید رایزنی‌های اقتصادی‌ئی را بر پا بدارند که نه تنها به صنعت و کشاورزی که بل به بهداشت و آموزش نیز بپردازند. به  باور او "یک کشور خوب بدون یک آموزش خوب شدنی نیست"
 optima respublica intelligi non potest sine optima educatione.
 او به پیاپی براین نگرش پا می‌فشرد که: 
 بسیار بهترست که از پدیداری تنگدستی و بینوایی، که سرچشمه‌ی همه‌ی بزه‌کاری‌هاست،  پیش‌گیری نمود تا این‌که پس از پدیداری‌شان به چاره‌جویی بپرداخت.  

 و  البته تنها روشن‌اندیشی که درایران به آشکار چنین اندیشیده است شادروان آل‌‌احمدست. 


راستی در خردورزی ‌لایب‌نیتز

  
گ: در اینجا جایی به فراخورست برای آنکه به خردورزی  لایب‌نیتز  بپردازیم. چون او به اینکه آیا "راستی‌ئی" به راستی وجود دارد یانه  پاسخی گیرا و اندیشه‌برانگیز می‌دهد. و همچنین "راستی" برای او چیزی بی‌بروبرگرد و باشنده با شایدی صد در صد ست.

ف:   در میان خردورزان اروپا لایب‌نیتز یکی از بزرگترین ریاضی‌دانان است و ساختار خردورزی او ساختاری ریاضی ست. او بر‌آن بود که نگرش فراهستی (متافیزیک) او همه ریاضی است و خردوورزان به همان اندازه نیازمند به دانستن ریاضی هستند که ریاضی‌دانان نیازمند به خردورزی‌اند. به باور او اندیشارهائی ناب مانند هستی، کیستی، و یگانگی برآمده از نود‌ش‌ها (حس‌‌ها) نیستند. در نگرش او «هستی» به راستی «فراهستی» است که آمیزه‌ئی است  از نیرو و کنش و بن‌مایه.شناسه‌ی او از «بن‌مایه» substance  شناسه‌ئی ریاضی است «بن مایه» هر‌آنچه است که «کنش» داشته باشد. به سخنی دیگر هر بن‌مایه کارمی‌کند و هرآ‌نچه که کار ‌می‌کند ‌بن‌مایه است.

دشواری اینکه آیا به راستی، راستی‌‌ئی در جهانی که در چشم‌انداز ودربرابر ماست هستن دارد  یا نه دشواری  پیچیده‌ئی ست که دغدغه‌ی بسیاری  از خردورزان و اندیش‌وران بوده است . در دانش امروز که بر  پایه‌ی آمار و کندوکاش دنباله‌های زمانی   Time Series Analysis  است  این پرسش دارای مهینائی ویژه‌ئی ست. در آمار روال Conventional Statistics انگار بر آن‌ست که راستی‌ئی هست و تلاش ما  برای یافتن آن‌ست . از سوئی دیگر  در آمار بایز  Bayesian Statistics، که امروزه در بسیاری از شاخه‌های دانش کاربرد دارد ، انگار بر آن‌ست که راستی زودگذر آمیزه‌ئی است از  "پیش‌باورهای" خود ما  a priori subjective  beliefs    و آنچه را که سپس با دیدن پدیدار شده‌ها یاد می‌گیریم که  ‌آن را پسایادگیری  Posterior learning می‌نامیم.  در این شیوه‌ی آماری چندان مهین نیست که آیا «راستی‌ئی» به‌راستی در  جهان در برابر ما هست یا نه . هر چند دوفینتی de Finetti  در نگراک  theorem پر آوازه‌ئی نشان داده است که اگر "راستی‌ئی"  به راستی  باشد روندار یادگیری بایز Bayesian learning process  تندترین روند برای رسیدن به آن خواهد بود.

گ: در باره‌ی  بایز و دیگر دشواری‌های کندوکاش  در جای خود گفتگو خواهیم کرد. و البته آنچه را که تاکنون ویدائی داده‌اید پیش‌درآمد خوبی است برای دریافت ارزش پیشش انگاره‌‌های ما در باره‌ی "راستی".  به باور  لایب‌نیتز  "راستی"  هنایشی پررنگ و ریشه‌ئی برای گشتنی‌ها و رویداد‌های هستی دارد. یا به زبانی ساده‌تر ؛ پنداشت ما درباره‌ی  راستی  لاد‌(موجب) پی‌آمدهایی آشکار  و مهین برای گشته‌شدها  (واقعیت‌ها) خواهد بود.

 همان‌گونه که گفتید ‌«راستی»  برای به گونهئی ریاضی شناسائی می شود برای نمون راستی ‌های نخست اینهاست.
A ، A  است.
A ، ناA نیست
اگر درست باشد که B ،A است پس درست نخواهد بود که 
 B ،A نیست.

به گفته‌ی لایب‌نیتز   هنگامی‌که از اندیشاری در باره‌ی یک پدیده سخن  می‌گوییم  و یا تلاش می‌کنیم که اندیشاری را  بنمایانیم، سخن ما تنها هنگامی "راست" خواهد بود که آنچه که در سخن ماست همان باشد که شده‌ست و همان را نشان بدهد که گشته‌شده است.  و باز شاید به‌ سخنی دیگر ؛ هنگامی گفته‌ی ما "راستی" دارد که با "گشته‌شده‌ها" یک‌سان  باشد.

ولی دشواری در این‌ست که همتا بودن یا یک‌سان بودن  چه  میانائی دارد (چه معنی دارد) ؟ در چه هنگامی و در چه بروندهائی (شرایطی) می‌توانیم بگوییم که «راستی» با «گشته‌شدها» یک سان‌ست و یا "راستی"  همان را نشان می‌دهد که "گشته‌شده‌ها"  نشان می‌دهند. چون همان‌گونه که لاک گفته ست . زبان و واژه‌ها  برآوردها و برداشت‌های ما هستند از  گشته‌شده‌‌ها. 

به‌گمان لایب‌نیتز می‌توان از این دشواری‌ها به شتاب گذشت، زیرا به دست کم می‌توانیم انگار کنیم که پنداره‌ی راستی در اندرداشت و یا اندرآگاهی Intuition ماست. یا به  گفته‌ئی دیگر در درون ما یک دریافت یا شناخت  آشکار از راستی  هست.

می‌توانیم بگوییم که  به‌باور  لایب‌نیتز  "راستی' هنگامی در دسترس ماست که  در گفته‌‌ئی مانند  "سیب یک میوه است"   آن بخش  را که "در باره‌گی" آن گفته می‌دانیم-- که در اینجا دربار‌ه‌گی "سیب" است--  با آنچه که "آگهی" در  گفته است --  که در اینجا آگهی  "یک میوه " می‌باشد  --  یکی و همسان باشد .
 
ف: در منطق سنتی گفته شده است که هنگامی که  در یک عبارت "موضوع"  جمله  با "خبر " آن  یکی باشد  «حقیقت» گفته شده است . مثلا "سیب" که موضوع این جمله شماست  با خبر که  " یک میوه است" یکی ست. پس این حقیقت است.   برای لایب‌نیتز در دوگانگی پیکر و پندار دکارت هیچ‌گونه  برهم‌کنشگری‌ وانگیختن یکی بر دیگری در میان  نیست. و بل ‌آن‌دو به گونه‌ئی خودکارانه باهم هم‌آهنگ‌اند.  با این همه، کارکرد پندار با کارکردهای مکانیکی پیکر همانند نیستند و پندار را با وندیدادهای ماتر ( قوانین ماده) پیوندی نیست.

گ:   بله ، اگرچه در برخی ازگفته‌ها   پنداره‌ی "راستی"  بسیار آشکار ست  برای نمون در برنهادی همسان‌جوئیک  analytic proposition  ,  مانند "سیب یک میوه است" پنداره‌ی سیب پاره‌ئی از پنداشت میوه است و از این روی راستی این گفته به‌آکنده‌گی  روشن‌ست. درست مانند آنکه بگوییم "آدم آدم‌ست" در اینجا "در باره‌گی" (آدم)  نه تنها بخش  آگهی گفته  (آدم‌ست) را دربر می‌گیرد که بل افزون برآن  آگهی خود درباره‌گی ست. 

آنچه لایب‌نیتز  در اینجا می‌گوید نکته‌ئی بسیار باریک  است  زیرا او می‌گوید همه‌ی گفته‌های «راست» از این ویژه‌گی بر خوردارند که  "درباره‌گی "  آنها  و  "آگهی"  گفته هر دو یکی هستند. برای نمون اگر پیش‌گذارد یا گزاره‌ی ما  که  "مردم ایران آزادند" راست باشد؛ آن‌گاه "مردم ایران" و "آزادی" یکی هستند. و نادرستی این‌که مردم ایران آزادنیستند  دیگر هیچ پیوندی به برآیند پژوهشِ  پژوهشگری در باره‌ی آزادی مردم ایران که آن‌را بررسی کرده  و به چنین برآیند رسیده باشد ندارد.

لایب‌نیتز این را "پنداره‌ی یک‌تنه‌ی آکنده" complete individual concept می‌خواند که در آن همه‌چیز در باره‌ی یک‌تن چه در گذشته، چه در اکنون و  چه در آینده دانسته شده است. برای نمون لایب‌نیتز اسکندر  را نمون می‌آورد. به برداشت او خداوند ( که در اینجا انگاره‌ئی خردساخت است) هنگامی که به اسکندر می‌نگرد  همه چیز را در باره‌ی او می‌بیند. برای نمون، می‌بیند که او داریوش سوم و پروس پادشاه هندوستان را شکست داد، و می‌بیند که آموزگار او ارستوتلیس (ارسطو) بوده،  و می‌بیند که او رکسانا را به همسری گرفت. بنابراین "پنداره‌ی تک‌تنه‌ی آکنده"  اسکندر  همه‌ی بن‌مایه‌ی   Substance اورا در بر دارد , و "پنداره‌ی تک‌تنه‌ی آکنده‌ی"  هرکس دیگر  نیز همه‌ی بن‌مایه‌ی او را دربر دارد.  

بر آیند این  انگاره‌ی لایب‌نیتز این‌ست که ویژه‌گی‌های هر کس از کس دیگر جدا ست و هیچ دو تنی مانند هم نیستند.  به‌گفته‌ی لایب‌نیتز جهان گرد‌هم‌شده‌ئی از این  گونه تک‌تنه هاست  وهر تک‌تنه‌یی  سرشتی  سوا و  ویژه به‌خود دارد . به‌گفته‌ی اوتک‌تنه‌ی کیهان universe گردآورده‌ئی ویژه و درخور باهم‌شدائی  compossible  ست و این چیدمان در گیتی‌ئی  که در آنیم بهترین چیدمان شدنی است و از این روی برآیند می‌گیرد که این گیتی از همه‌ی گیتی‌های که می‌‌توانستند پدید ‌‌آیند بهترین است.

ف:  این نگرش او را ولتر  در کتاب‌‌اَش  " کاندید"  به پوزخند گرفته است . ولی باید گفت که ولتر خرد ریاضی اورا در نیافته است. حافظ  نیز  می‌گوید: 
پیر ما گفت خطـا بر قلم صنـع نرفت / آفـرین بر نظـر پاک خطـا پوشش باد
 و گویا این خرده‌گیری حافظ بر  غزالی بوده ست که   او نیز چنین می‌اندیشید که این‌جهان بهترین جهان شدنی است . و این به‌راستی یک برآیند ریاضی است. و به گمان من نادریافت ‌آنها که این پیش‌گذارد را درنمی‌یابند از این‌ست که به اندیشارهائی مانند «بهترین» یا «خطا» از دریچه‌ی تنگ و زودگذر دید انسان با این هنجارها می‌نگرند.   خیام نیز بر این بینش خرده گرفته ست: 
دارنده چو ترکیب طبایع آراست / از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست 
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود  / ورنیک نیامد این صور عیب کراست .
 به گفته‌ی نیچه در اینجا می‌باید همه‌ی ارزش‌ها را از نو ارزیابی نمود و به ماورای نیکی و بذه رفت تا ارزش‌های کیهانی را دریافت.  بهترین و زیباترین  راه حل یک ساختار معادلاتی به ناگزیر همان نیست که  یک انسان گلایه‌مند آن‌را بهترین می‌خواند. به گفته‌ی نظامی گنجوی: 
در عالم عالم آفریدن/ به زین نتوان آفریدن 
حرفی به غلط رها نکردی/ یک نکته در او خطا نکردی 
در صنع تو کامد از عدد بیش/ عاجز شده عقل علت اندیش 
ترتیب جهان چنان که بایست/ کردی به مثابتی که شایست.
این اندیشارها مانند اندیشار لایب نیتز اندیشارهائی ریاضی و پیچیده‌اند. لایب‌نیتز مانند نیوتون  یکی از آفرینندگان ریاضی و  معادلات دیفرانسیل Differential Equations است .  برآیندیابی از  این معادلات پویای دگرگونی بسیار دشوار است و به بروندهای نخستین چیره بر دگرگون‌پذیرها  (متغیرها) بستگی دارد. او  در نامه‌ئی به آرنولد به این نکته اشاره می‌کند؛ 
 من می‌پندارم که  بر پایه‌ی ریخت انگارهای خداوند راههای بی‌شماری برای آفرینش جهان شدایند.  و هر جهان شدنی به ریشه‌های دیسه‌پردازی‌های خداوند و آماج‌های او بستگی دارد . که می‌باید با برخی از بروندهای نخستین و وندیدادهای (قوانین)  سامان‌ده‌ی این جهان‌های شدنی هماهنگ باشند.
 بنابراین در میان همه‌ی را ه‌چاره‌های شدنی برای آفرینش جهان تنها این راه‌چاره هستن دارد که همین جهان ست و بهترین چاره ست. امروزه در دانش نو  الگوهایی هست به‌نام کشنده‌های شبکه عصبی attractor neural networks که  همینکه به ترازی پایدار  Stable Equilibrium  می‌رسند همانندی زیادی با آنچه که لایب نیتز درمیان نهاده دارند. او می‌نویسد "باید در دید داشت که نه همه آنچه که شدنی است می‌تواند  به پدید آید" و می‌افزاید که  بدی و کژِی  به همین اندازه  که درین بهترین  جهان پدیدارست به نیاز است. هرچند باز باید پافشاری کرد که این اندیشارها برپایه‌ی  نگرشی  ریاضی پرداخته شده‌اند. که در چارچوب  گفتارهای روزمره نوشته شده‌اند.
گ: اگرچه بدون دیدی ریاضی نیز هنوز می‌توان دریافت که برای زیستن ما ناگزیر از آنیم که آسیب‌‌زاها و کاستی‌ها و نارستی‌ها را بشناسیم.  این همان برآیند داستان یکی برسر شاخ و بن می‌برید است.  از نگاهی دیگر‌، هنگامی که  می‌گوییم  این پارچه پهن ست  ما پهنا را هنگامی در می‌یابیم که در برابر آن باریکی را  شناخته باشیم . اگر باریکی نبود شناخت پهنی شدنی نمی‌شد.  به‌همین‌گون برای شناختن نیکی نیاز  داریم که  بدی را بشناسیم  و اگر زشت نبود نمی‌دانستیم زیبا چیست. اگرچه باریکی و پهنی شناختی ناوابسته به پسند هر کس می باشند. اما زشتی و زیبائی برای هرکس ویژه‌گی خود رادارد. 

ف: درست ست. در فیزیک امروز نگرشی هست به‌نام قرینه‌گی کامل یا   هم‌سانه‌گی  آکنده.     Perfect Symmetry  در این سپهر هیچ چیز درخور یادگیری و شناسایی نیست .  برای نمون  در جهان سه بعدی ما اگر شما خود را روزی درمیانه‌ی در کویر نمک بیابید  هرگز نمی‌توانید راه خود را به‌جایی پیدا کنید چون ‌به هر سو که بنگرید همه چیز همسان است.  در چنین همسانه‌گی  که در این کویر به چشم می‌خورد‌، اگر شما کیلومترها راه بروید نمی‌دانید که ‌آی به جائی نزدیک شده‌اید و یا از جائی دور شده‌اید و چه اندازه راه رفته‌اید . تنها امید شما این است که اگر در انتهای این سو جائی باشد شما به آن نزدیک‌‌‌تر شده‌اید. پیدایش کیهان ما در ‌این فیزیک گونه‌ئی شکسته‌گی در این  همسانه‌گی ‌آکنده است که می‌باید پیش از ترقیدن بزرگ  Big Bang در همه سو گسترده می‌بوده ست. 

همین که این همسانه‌گی  شکسته شود، برای نمون اگر تک درختی‌را در کویری هم‌سانه در همه سو  ببینید،   شما اینک  می‌توانید از آن درخت دور بشوید و یا به آن  نزدیک بشوید.  و با شمردن گام‌های‌تان دوری و نزدیکی خودرا از ‌آن درخت اندازه بگیرید. به سخنی دیگر شما حالا  می‌توانید  کویر را در وابسته‌گی به آن درخت شناسایی کنید، زیرا همسانه‌گی شکسته شده ست.
 
گ: لایب‌نیتز  به این برآیند می‌رسد که همه‌ی ذرات گیتی از ‌آن «یک‌تائی همه‌گانی»  است. این یکتائی همه‌گانی یا به یونانی «هِن کیه پَن» Ἓν καὶ Πᾶν  بروندی اَبَرمهین ست که می‌باید در بیرون از دنباله‌‌ی «همه‌چیز در هستی» یا به لاتین  rerum   انگاشته شود . جهان «پیوند» میان همه‌چیزهای در هستی نیست، که بل «خود» همان همه‌چیزها ست.  به گفته  ارستوتلیس (ارسطو) چیدمان همه‌ی چیزها ‌«خود هستی» است.  یا به سخنی دیگر  جهان همه‌ی آنچه ست که هست.  به باور لایب‌نیتز «پنداشت آکنده» دربرگیر همه‌ی بروندها و آشکاردهنده‌های شدنی برای «بودن» یک هستی ویژه ست، پس از این‌رو، با پنداشت «جهان» به آوند یک همه‌گی یک‌سان است. به باور او همانندی یک چیزپایان‌دار با خودش مانند همانندی یک «هستی بی‌پایان» با خودش است. در اندیشه‌ی خداوند کنش و واکنش هر ریزه در هستی (که او آنرا موناد می‌خواند)  در برابر با همه‌ی ریزه‌های دیگر از پیش آشکار شده است و چون این تنها جهان شدنی است  --که بهترین جهان‌ شدنی ست --  اگر رفتار مونادی از پیش نوشته نشده باشد .   هر رفتار ناپیش‌بینی‌شده‌ی این ریزه به ناگزیر جهان دیگری را  پدید خواهد ‌آورد   که با این جهان ناهمانند خواهد بود.

نخستین برآیند  آرنولد پس  از خواندن خردورزی لایب‌نیتز  این بود که  در  سامانه‌ی خردورزی او نه خداوند آزادست   و نه انسان. خداوند  تنها می‌تواند  این بهترین جهان‌شدنی را بیافریند که در آن هیچ ناسازگاری  Contradiction  شدائی گشته‌شدن را ندارد.  هر چند  لایب‌نیتز تا پایان زندگی‌‌اَش پافشاری می‌نمود که در ساخت‌وست خردورزی او آزادی هستن دارد. 

و البته، اگر به باریک‌بینی و نشانه‌گیری به‌بررسی  آنچه که او می‌گوید بپردازیم؛ در خواهیم یافت که در سامانه‌ی خردورزی وی نمی‌تواند آزادی نباشد. زیرا نخست باید بگوییم که به باور او می‌توان برای هر پدیده‌ئی آوند یا برایه‌ئی  یافت . و دو دیگر آن‌که؛ او  "اصل دلیل کافی" یا "بن‌دهش برایه‌ی بسنده"  the principle of sufficient reason را به ما می‌شناساند .  این بن‌دهش همه‌ی آن پیوندهایی هستند که مانند وندیداد‌های ریاضی در گردش ستارگان در پس پهنه  کار می‌کند وبه ما پروا‌ می‌دهند تا تندی گردش آنها  و جایگاه سپهری ‌آنان را درشمریم.   و یا مانند گردش خون با تپش قلب در درون  پیکر دانشمندی مانند پاستور، مانند در پیکر هر انسان دیگر، کارمی‌کنند و دیده نمی‌شوند اما اگر از کار بی‌افتند پاستور نمی‌
تواند واکسن آبله  را کشف نماید.

ف: پس این بُن‌دَهش "برایه بسنده" در پس هر راستی کار می‌کند و بدون آن راستی گشته نخواهد شد. اما خداوند می‌تواند این بن‌دهش ها را به خواست خود بیافریند. برای نمون مدار بیضوی گردش اختران را بلند و کوتاه نماید. و یا در فیزیک کوانتوم رفتار ریزه‌ها‌را به‌گونه‌ئی آشفته‌نماید.

گ: بله به باور لایب‌نیتز جهان بدون این بن‌دهش‌ها هیچ میانایی نخواهد داشت.  اما  اگر که  رفتار همه‌ی ریزه‌های گیتی از پیش برگمارده شده باشد آیامی‌توان گفت که  انسان آزادست؟ 

لایب‌نیتز از ما می‌خواهد که به داستان جولیوس سزار بی‌اندیشیم.   از دید وندیداد راه‌کاری در رم باستان این به پروا نبود که  فرمانده‌ی  سپاهی  به همراه لشگریان‌اَش  از رود روبیکن به سوی جنوب  پیش‌تر آید و اگر فرمانده‌ئی پیش از فراترشدن از  رود روبیکن   لشگرش را پراکنده و رها نمی‌کرد و به‌سوی رم همچنان به پیش‌می‌آمد این سرکشی و وندیدادشکنی به شمار می‌آمد و نشانی از  ناوفاداری او  به رم  دیده می‌شد؛   که در خور کیفری بزرگ می‌بود.  اما جولیوس سزار در رویارویی با پمپی هم‌آورد خود که بر رم فرمان می‌راند با لشگر خویش از روبیکن گذشت و در راستی دست به کودتا زد.     

لایب‌نیتز می‌گوید با این‌که همه‌ی بن‌مایه‌ی کیستی سزار از پیش برگمارده شده است با این همه او آزادست که از رود روبیکن بگذرد یا نگذرد. اما  اگر به همه‌ی بروندهای تاریخی و راهبردی که در برگیر رفتار  و واکنش پمپی باشد نگه بی‌افکنیم  در خواهیم یافت که سزار ناگزیر از آن بود که با سپاهیان‌اَش  به‌سوی رم پیش برود.  اگر پژوهنده‌ئی از گیتی‌ئی دیگر  همه‌ی آنچه را که در این گیتی گذشته است بررسی کند، درخواهد یافت که سزار چاره‌ئی به‌جز گذشتن از روبیکن نداشته است. زیرا در پشت هر کنش و هر پیش‌‌آمد برائی
 هست و پیوند وبسته‌گی هر موناد با مونادهای دیگر برگزیده شده است.  حتی اگر روی‌کرد سزار به‌آکنده پیش‌بینی‌ناپذیر باشد؛  باز به باور لایب‌نیتز اگر همه‌ی چگونه‌گی  زمان و جای و روان‌شناختی و  دیگر بردارها را در دید بگیریم می‌توانیم برای‌ئی برای آن کنشی که دل‌بخواهانه می‌نماید  پیداکنیم.

ف:   یک کانت‌گرا  این دشواری را چنین  چاره می‌کند  که اگر در دید بگیریم که این جهان تنها جهان شدنی است. و اگر که "نیروی وندیدادگذار «خرد»   بر جهان وندیداد می‌نهد . جهان ناچار به سر فرودآوردن و پیروی از ‌آن وندیداد است." سزار با گذشتن از روبیکن  خردمندانه بر جهان  خود وندیداد نهاد. و جهان بر آن وندیداد سر خم نمود و از ‌آن پیروی کرد. این‌که بگوییم "سزار آزاد نبوده است که چنین کند  چون تمام ساختار خردورزی جهان رویداد این کنش را از پیش برگمارده بود" در  پهنه‌های گسترده شده از بردارهای چیره بر این جهان   پوچ وبی‌میاناست . 

در ساخت‌وست معادلاتی جهان سزار  معادله‌ئی  برای رفتار در آینده نهاده نشده است. او از  رویدادهای آینده آگاه نیست . امابرای  پژوهشگری از گیتی‌ئی دیگر ، همانند ما که در آینده‌ی سزار به‌سر می‌بریم؛  آینده  دنباله‌ئی  پیوسته به گذشته است و چنین است که  ما می‌توانیم  ببینیم که در این دنباله‌ی زمانی سزار ناچار بود که  از روبیکن  بگذرد. به برداشتی دیگر از فیزیک امروز، که  هیو اورت Hugh Everett  و جان ویلر  John   Wheeler زیرگزاره‌ی دنیاهای بسیار Many Worlds Hypotheses در فیزیک کوانتم آورده‌اند‌؛ می‌توانیم دشواری «آزادی» را  در جهانی گرفتار در فرجام  چنین چاره کنیم که هر ‌«گزینش آزادانه» در این چارچوب  لاد (مسبب) پدیداری گیتی تازه‌ئی می‌گردد.    

در نگرش فیزیک کوانتم هر ذره    particle   مثل الکترون در  هر دم می‌تواند  در جایگاه‌های  بسیاری  به همزمان باشد و این تا زمانی برپائی دارد  که ما آنرا  در جایگاهی ویژه دیدار می‌کنیم   در آن دم آن ذره در آن جایگاه "فرو می‌افتد" collapse . ویلر یکی از نخستین فیزیک‌دانانی بود  که پیشنهاد نمود بودنی‌ها شاید تنها پدیده‌ئی «هستنی‌» و فیزیکی  نیستند. در بینش او کنش   "بیننده‌گی" در پدیدآوردن «هستی» نقش بازی می‌کند. در فیزیک کوانتم این جهان  "راستیِ آفریده‌ی تماشاگر" Observer created reality  خوانده می‌شود. اورت در پایان‌نامه‌ی دکترای‌‌اَش در دانشگاه پرینستون که در زیر راهنمایی استادش ویلر نوشته است نگرش دنیاهای بسیار the many worlds theory  را  پیشنهاد می‌کند .  بر پایه‌ی این نگرش  اگرچه ما ذره را درجایگاهی  یکه و تک می‌بینیم در راستی آن ذره  در همه‌ی جای‌گاه‌های سپهر و جای‌هائی که درنگرش کوانتوم می‌توانند باشند، هستند. و هرکدام از این جایگاه‌ها گیتی‌ئی جداگانه‌اند که بیننده آنها را نمی‌تواند ببیند. 

از این‌روست که هر گونه کنش آزادانه‌ی ما جهانی تازه می‌آفریند.  به گفته‌ی  حافظ :چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد /  من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک. و  از این روست که او پیشنهاد می‌کند: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.

لایب‌نیتز  را ‌آماج‌گرا یا ایده‌آلیست خوانده‌اند. زیرا که او همه‌ی جهان را پدیداری‌ئی در پندار می‌دید. وبه جدا از موناد، همه‌ی چیزها جهان وابسته به نمایش‌شان درپندار بودند.  این جهان در نگرش او برپایه‌ی دیسه‌ئی آسمانی به سوی‌آینده  در گسترش بود. هنگامی‌که براو خرده‌ ‌می‌گرفتند که که پس «جای» یا «سپهر» نیز می‌باید راستی نداشته ‌باشد و پدیده‌‌ئی ساخته‌ی پندار باشد‌، چنین می‌نماید که پاسخ او این بود که همه‌ی جهان  یک چیدمان ریاضی است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر